Skip to main content

جزوه سرالاسرا استاد علیپور جلسه 51 الی 55

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ

 جلسه 51، جلسه 52، جلسه 53، جلسه 54، جلسه 55

جلسه 51

بسم الله الرحمن الرحيم

  و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین. نستعیذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم. اللهم وفقنا لما تحب و ترضی. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.

 قرائت سوره حمد.

 در ادامه حدیث شریف معراج به فصل هفتم می رسیم که می فرماید : " یا اَحمَدُ ! (صلی الله علیه و آله و سلم) هَل تَدری بِایِّ وَقتٍ یَتَقَرَّبُ العَبدُ اِلَیَّ ؟ قالَ : لا یا رَبّ ! قالَ : اِذا کانَ جائِعاً اَو ساجِداً."

 خدا می فرماید : آیا می دانی چه موقع بنده به من نزدیک است. عرض می کند : نه خیر یا رب ! می فرماید : هنگامی که گرسنه باشد یا در حال سجده باشد.

 بحث جوع چون در جلسات قبل بحث شده، از آن می گذریم. در مورد سجده به تناسب وقت، یک مقدار بحث می کنیم. البته جا داشت امروز در باره اربعین بحث شود که از محضر حاج آقا عالی درخواست شد ولی چون ایشان جلسه داشتند، انشاءالله توسل را آخر جلسه خواهیم داشت. لذا بحث خودمان را ادامه می دهیم :

 سجده سه وضعیت دارد : 1 – سجده تکوینی – 2 – سجده غیر تکوینی – 3 – سجده تشریعی.

 سجده تکوینی همان است که کل موجودات عالم با همه خصوصیاتی که دارند، فریاد می زنند که موجودیت من از خودم نیست. از منبع هستی افاضه فیض می شود. سجده غیر تکوینی که به آن سجده تکلیفی هم می فرمایند، این است که انسان به این واقعیت توجه می کند که موجودیت من از خودم نیست. یک وضعیت خاصی پیدا می شود و حالتی به انسان دست می دهد که آن سجده است. و سجده تشریعی همان اعمال خاصی است که ما انجام می دهیم. پیشانی را روی زمین می گذاریم و دستها و الی آخر.

 اینکه سجده غیر تکوینی را ما در وجودمان و در موجودات دیگر احساس کنیم، لازمه اش آن است که به آن مرحله ای از  معرفت، رشد و آگاهی برسیم که این مشاهده حاصل شود. مثالی خیلی ساده می زنیم : مثلا الان در این اتاق، یک کودکی که زندگی می کند، این قدر استعدادش پائین است که اصلاً چیزی به نام سقف یا ستون یا... را توجهی ندارد. چهار دست و پا راه می رود و در بازی خودش است. و از فهم چنین حقیقتی به این آشکاری محروم است. وقتی کمی رشد می کند، می رسد به آنجا که اینجا سقفی است. ولی نمی تواند بفهمد که این سقف، با همه وجود فریاد می زند که من روی این ستون ها، سقف هستم و توانستم سقف باشم. و اگر این ستون ها از بین برود و یا کنار بکشند، چیزی به نام سقف اصلاً نمی تواند موجود باشد. چه این بچه بفهمد و چه نفهمد، این سقف در عالم تکوین، در موجودیت خود این فریاد را می زند که من به اتکاء این ستون ها توانستم باقی بمانم.

 اما این بچه مقداری رشد می کند تا می رسد به اینکه این فریادِ زبانِ حال و تکوینِ نظام آفرینش این سقف را مشاهده می کند. قشنگ می بیند و می شنود. هم نوا است با این سقف که ای سقف ! تو متکی به این پایه ها هستی. اما هنوز نمی تواند بفهمد که موجودیت من از منبع وجود تجلی می کند و من هیچ وجودی از خودم ندارم. فهم این معنا به یک شعور بالاتر از این نیاز دارد. این سقف فقط فریاد نمی زند که من روی این ستون ها قرار گرفته ام. بلکه با زبان تکوین و آفرینش و خلقت فریاد می زند که من تجلی آن منبع هستی و وجود هستم و خودم استقلال وجودی ندارم. این را در زبان تکوین، با زبان حال فریاد می زند ولی او نمی تواند متوجه شود مگر به آن رشد برسد. همچنانکه نمی تواند متوجه شود که من سقف بودنم به وجود این ستون ها بستگی دارد. این، زبان حال آفرینش کل موجودات عالم است که این سجده است.

 کل موجودات عالم سجده می کنند و اما انسان به لحاظ درجه وجودی بالائی که دارد، می تواند متوجه باشد به این حقیقت که من به عنوان یک موجود، موجودیّتم از منبع وجود می تابد و متجلی می شود. و من موجود مستقلی نیستم. اگر انسان این توجه را پیدا کند و به این فهم برسد، این انسان، در حال سجده است ؛ اگرچه در بیابان، گردش می کند. اگر چه سر سفره غذا می خورد، اگرچه در کارگاه، کار می کند. آن لحظه که توجه به این معنا ایجاد شد، این، حال سجده است.

 و سجده بار دیگر فرض شد که سجده تشریعی است. یعنی باید طبق فرمان شرع مقدس اسلام آن اعضای خودش را به طرف زمین بیاورد و رو به زمین بیفتد و آن مراکز مهم قدرت و زندگی خودش را، که شریف ترین عضو او پیشانی را و همچنین کف دست، زانوها و سر دو انگشت پا را که مراکز تجلی قدرت و حرکت و فعل و انفعال اوست، اینها را به زمین بکوبد و به رو به زمین بیفتد  تا در چنین شرایطی بیان کند که من هیچ موجودیتی ندارم. این حالت، در واقع بیانگر ظاهری است از آن دو سجده ای که عرض شد. از خود کلام الهی و از روایات معصومین علیهم السلام استفاده کنیم در این موضوع، تا ببینیم در جمع بندی موضوع چه عنایتی خواهد شد:

 " عن امیرالمومنین علیه السلام : اَلسُجود الجِسمانّیُّ [هُوَ] وَضعُ عَتائقِ الوُجوهِ عَلَی التُّرابِ وَ اِستِقبالُ الاَرضِ بَالرّاحَتَینِ وَ الرَّکبَتَینِ وَ اَطرافِ القَدَمَینِ مَعَ خُشوعِ القَلبِ وَ اِخلاصِ النّیَّةِ. " (مستدرک الوسائل ج4ص486باب23ح5232 -9)

 سجده جسمانی، [او] همان هیاتی است که قرار دادن شریف ترین و محترم ترین عضو قسمت بدن (صورت) بر خاک است. و [اینکه] انسان، زمین را استقبال کند و به رو به زمین بیفتد و به زانوها و دو کف دستش و سر انگشت قدمینش.

 این هیات ظاهری است ولی این سجده، وقتی معنای سجده پیدا خواهد کرد که در آن لحظه حالت خشوع قلب و اخلاص نیت همراه آن باشد.

 " [وَ] اَلسُجودُ النَّفسانیُّ فَراغُ القَلبِ مِنَ الفانیاتِ وَ الاِقبالِ بِکُنهِ الهِمَّةِ عَلَی الباقیاتِ وَ خَلعُ الکِبرِ وَ الحَمیَّةِ وَ قَطعُ العَلائِقِ الدُّنیَویَّةِ وَ التَّحَلِّی بِالاَخلاقِ النَّبَویّةِ. " (همان مدرک)

 اما آن سجده روحانی (نفسانی و باطنی) عبارت است از فارغ شدن قلب از توجه به هر چیزی که فناپذیر و عدمی است وجودش. و روی بیاورد با تمام همتش بر آنچه که وجودش ثابت است. و کبر (که در واقع، توجه انسان به خودش است به عنوان استقلالی [موجود استقلالی] که اثر کبر است) این را از خودش خلع کند. و تعصب جاهلانه را و هر گونه عُلقه ای که توجه به این عالم دنیاست، قطع کند و آراسته شود به اخلاق و سیره پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم.

 پس این یک معنای سجده بود از امام علی علیه السلام.

 قال الصادق علیه السلام : ما خَسِرَ وَ اَللهِ مَن اَتی بِحَقیقَةِ السُّجودِ وَ لَو کانَ فی العُمُرِ مَرَّةً واحِدَةً وَ ما اَفلَحَ مَن خَلا بِرَبِّهِ فی مِثلِ ذلِکَ الحالِ شَبیهاً بِمُخادِعٍ لِنَفسِهِ غافِلٍ لاهٍ عَمّا اَعَدَّاللهُ لِلساجِدینَ مِن اُنسِ العاجِلِ وَ راحَةِ الاجِلِ... اَلا تَری فی الظّاهِرِ اَنَّهُ لا یَستَوی حالُ السُّجودِ اِلّا بِالتَّواری عَن جَمیعِ الاَشیاءِ وَ الاِحتِجابِ عَن کُلِّ ما تَراهُ العُیونِ. " (مستدرک الوسائل ج4ص482باب23ح5225 -2 و مصباح الشریعه باب 41)

 امام صادق علیه السلام می فرمایند : قسم به خدا زیان ندید ؛ از زیانکاران محسوب نخواهد شد هر کس حقیقت سجده را به دست بیاورد و لو در کل عمرش یک مرتبه انسان بتواند حقیقت سجده را به جا بیاورد. (شاید در سیر و سلوک، اهل سلوک که سختی های راه سلوک را صبر می کنند و امیدوارانه در این فراز و نشیب ها تحمل می کنند، شاید به آرزوی چنین لحظه ای هستند و لو در لحظه جان دادن، در آنجا به آنها بدهند. دنبال آن یک لحظه هستند). و خوشبخت نیست (به خوشبختی نخواهد رسید) هر کسی خلوت کند پروردگارش را در چنین حال سجده ای که عرض شد، در این حال که در صورت ظاهر در حال سجده است ولی چنین انسانی مثل کسی باشد که نفسش او را فریب داده و با حالت غفلت و سرگرمی قلبش مشغول چیز دیگر است و ظاهرش در حال سجده است. چنین انسانی غافل است عَمّا اَعَدَّاللهُ لِلساجِدینَ.... از آنچه که خداوند آماده کرده است برای ساجدین از جهت انس عاجل (خوشی و شادابی دنیا) و آرامش و راحتی آخرت.

 می فرماید که خوب ! کسی که اهل سجده است، این سجده هم در دنیا برای او خوشی و شادابی و لذت می دهد و هم در آن دنیا راحتی دارد. پس [اگر] کسی به سجده رود و نفس او را فریب دهد و در نتیجه از چنین نعمت الهی، از برکت سجده غافل باشد، چنین کسی " ما اَفلَحَ ".

 " اَلا تَری فی الظّاهِرِ اَنَّهُ لا یَستَوی حالُ السُّجودِ اِلّا بِالتَّواری عَن جَمیعِ الاَشیاءِ وَ الاِحتِجابِ عَن کُلِّ ما تَراهُ العُیونِ ؟!"

 آیا نمی بینید و متوجه نیستید که این حال سجده تحقق پیدا نمی کند مگر اینکه انسان از جمیع اشیاء بریده شود و آنها را کنار گذارد و از هر آنچه که دیدنی است، از آنها چشم بپوشد ؟! یعنی تا انسان وارد سجده می شود اینها را رعایت نکند، سجده تحقق پیدا نخواهد کرد، اینها را کنار بگذارد سجده تحقق پیدا خواهد کرد. پس با این توصیف، معنای سجده که حضرت فرمودند، می فرماید نزدیکترین حال انسان به خدا در حال سجده است و عرض شد کل موجودات، به سجده تکوینی سجده می کنند و ما اگر به آن آگاهی برسیم، هم سجده موجودات را متوجه می شویم و هم سجده خودمان را و آنگاه این سجده تشریعی پرتوی از آن سجده است. لذا در قرآن می فرماید :

 أَوَ لَمْ يَرَوْاْ إِلَى مَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلاَلُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالْشَّمَآئِلِ سُجَّدًا لِلّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ «48»  وَلِلّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مِن دَآبَّةٍ وَالْمَلآئِكَةُ وَهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ «49» (سوره نحل)

 آیا نمی بینند آنچه را که خداوند آفرید که سایه های آنها (آن شیی) که از راست و چپ سجده می کند برای خدا، در حالی که به رو افتاده اند. می فرماید از راست به چپ ؛ این هنگام طلوع آفتاب است که هر چیزی در هنگام طلوع آفتاب، از صبح سایه او در سمت راست او است و بعد از زوال، سایه او در سمت چپ اوست و حرکت می کند.

 این یک نکته خیلی لطیف لطیف لطیفی را می فرماید. می فرماید این سایه ها که بر زمین می تابد، از طرف آفتاب چه ذلیلانه که این سجده آن سایه است که دارد به خدا سجده می کند. چقدر ذلیلانه که چگونه افتاده به زمین و چسبیده به زمین و هیچ قیامی از خودش مستقلا ندارد که بلند شود. امکان ندارد ما سایه ای را ببینیم که آن بتواند خودش مستقلا بلند شود. پارچه ای را می بینیم که هر چه بالا ببریم، تا آن را ول می کنیم بلافاصله به رو به زمین می افتد. چطور احساس می کنیم تا طنابش بریده شود به رو می افتد (منظور از رو یعنی با تمام موجودیتش). تازه این پارچه به اندازه ماده ای [که دارد] سر پا ایستاده. ولی این سایه چی ؟ هم موجود است و هم هیچ ضخامتی از خودش ندارد. که به اندازه آن ضخامت، رو به بالا باشد. آفتاب که صبح، از بالا می تابد، سایه های اشیاء رو به زمین می افتند. و چه چسبیدنی ذلیلانه ؟! هیچ توان بلند شدن ندارد. می فرماید اگر می خواهید بدانید سجده یعنی چه، از این یاد بگیرید. شما هم همان هستید اما شما باید غیر تکوینی تحقق بدهید آن سجده ای را که سایه، عملاً و تکویناً تحقق می دهد و به شما نشان می دهد. و تشریعاً این سجده نمود آن سجده غیر تکوینی باشد.

 خدا انشاءالله توفیق دهد با توجه به تعریف سجده که حضرت فرمودند، با استفاده از برکات شهدای کربلا و برکات معصومین علیهم السلام و روح آقا امام حسین علیه السلام، چنین سجده ای را انشاءالله در عمرمان تحقق بدهیم، بلکه با دعوت از حضرات معصومین علیهم السلام و روح اباعبدالله علیه السلام، بلکه عنایتی کرده باشند و بارها چنین سجده ای را تحقق بدهیم.

 

جلسه 52

بسم الله الرحمن الرحيم

برای شادی روح مطهر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و امام صادق علیه السلام صلوات ختم کنید.

جا دارد امروز به مناسبت های مختلف، بحث هائی در این مناسبت ها باشد. اما چون خوشبختانه بحث ما به آن قسمت رسیده که راس دین یعنی نماز است، و شاید از این جهت ربطی به این روز بزرگ داشته باشد، لذا همان بحث قبلی حدیث معراج را ادامه    می دهیم که فرمود :

يا أحْمَدُ! عَجِبْتُ مِنْ ثَلاثَةِ عَبِيد; عَبْد دَخَلَ فِي الصَّلاةِ وَهُوَ يَعْلَمُ إلى مَنْ يَرْفَعُ يَدَيْهِ وَقُدّامَ مَنْ هُوَ وَهُوَ يَنعَسُ.
وَعَجِبْتُ مِنْ عَبْد لَهُ قُوتُ يَوْم مِنَ الْحَشيشِ أوْ غَيْرِهِ وَهُوَ يَهْتَمُّ لِغَد وَعَجِبْتُ مِنْ عَبْد لا يَدْرِي أنِّي راض عَنْهُ أوْ ساخِطٌ عَلَيْهِ وَهُوَ يَضْحَكُ.

ای احمد ! (صلی الله علیه و آله و سلم) در شگفت هستم از سه گونه بندگان : بنده ای که داخل در نماز می شود و در حالی که  می داند دست هایش را به سوی که بلند کرده و در برابر که قرار گرفته، در حالی که چرت می زند. و تعجب می کنم از کسی که غذای روزانه اش را از گیاه یا غیرگیاه دارد در حالی که در اهتمام و نگران فردایش است. و در شگفتم از بنده ای که نمی داند من از او راضی هستم یا به او خشمگین هستم و در عین حال، او می خندد.

خوب، این سه طایفه، که اول بحث نماز را فرموده است. این که مسلم است که خداوند خودش، تحت تاثیر روانی قرار نمی گیرد و تعجب نمی کند ؛ می خواهد بیان فرماید که مطلب از لحاظ واقعیت، اینقدر روشن است که کار این سه گروه، باعث شگفتی است و نباید چنین اتفاقی بیفتد. این قسمت از حدیث معراج که ما را اهمیت به نماز می دهد، حضرت آیت الله سعادت پرور رضوان الله تعالی علیه در این باره توضیحاتی فرموده اند. داخل شدن در بحث نماز، کاری بسیار سخت است و مخصوصا برای این بنده که نتوانسته چنین نمازی را درک کند و انجام دهد، برایم سخت است و خود این ناقابل تا الان که اینجا هستم، آرزو می کند که یک رکعت نماز با آن خشوع را بخواند که منظور است و موفق نشده. و این، یک دردی است. از یک طرف روایات و آیات می فرمایند اگر خشوع نباشد، نماز نیست و از طرفی [این] مجاهده خاصی را می خواهد. فلذا در این قسمت سعی می کنیم خود روایات و آیات را ترجمه عرض کنیم تا انشاءالله نورانیتی به برکت مجلس و آیات و روایات حاصل شود. قبل از ترجمه آیات و روایات، در یک مثال، فرق بین لفظ و معنا و عین را تطبیق داشته باشیم و بعد، وارد خود این معنا شویم.

مثلا در مورد یک چیزی، مثلا " سیب " را در نظر بگیریم. " س، ی، ب " که این کلمه از آنها تشکیل شده، این " لفظ " کلمه است. این حقیقتی که در بیرون است و در آن بشقاب قرار گرفته، " عین " سیب است. و ذهن، یک مفهومی را که با شنیدن این لفظ " س، ی، ب " تطبیق می دهد، آن " معنی " است که تطبیق با این عین می کند.

حال ببینیم فاصله اینها چقدر است که انسان، به لفظ می رسد یا به معنا، یا به خود عین. کسی که این سیب را برمی دارد و    می خورد و با همه وجود، حس می کند یعنی چه، هیچوقت برابر کسی نیست که با خط زیبائی سیب را روی کاغذ بنویسد و یا سیب را هِی در ذهن خود تکرار کند. مثالی را عرض می کنیم تا به خود مطلب برسیم :

یک وقت ما الحمدلله می گوئیم : ا ل ح م د. و یک وقت به معنایش توجه می کنیم و طبق فلان لغت نامه معنای حمد را پیدا می کنیم که یعنی سپاس و نشان دادن حالتی در برابر نعمت. " ال " آن الف لام جنس است و ترکیب و تجزیه اش فلان است. اینها سروکار داشتن با معنای الحمد است. و یک وقت هم وجودمان با حمد احساس پیدا می کند و این احساس بیرون می آید و لفظ بیرون می آید و لفظ را تلفظ می کند.

 یا مثلا کسی خوشحال می شود و می خندد. این دو صورت دارد. یک اینکه این می خندد و این خنده را طوری به خودش تزریق می کند تا خوشحال شود و یکوقت در شرایطی قرار می گیرد که اول خوشحال می شود و از خوشحالی، خنده در درونش ایجاد     می شود و سپس این خنده به بیرون می زند و خنده در ظاهر انجام می گیرد. این دو صورت یافت : اول اینکه خنده در درونش ایجاد شود و از آن به بیرون ظهور یابد... یا گریه هم چنین است. یک وقت آقای هنرمندی روی سن گریه می کند و این گریه را طوری تزریق می کند که شنونده هم گریه می کند. این در درون گریه نمی کند. یک وقت هم عزیزی از دستش رفته و فوت کرده و درون گریه می کند و این گریه درون، به بیرون می زند و گریه انجام می گیرد.

پس در صورت اول، به عین خنده و گریه نرسیده و از راه لفظ به آن معنای در ذهن رسیده، اما در صورت دوم، با عین سر و کار دارد و آن عین، پس می زند و لفظ را ایجاد می کند. در مورد حمد گفتن هم مثلا یک وقت است که نعمت های الهی و توجه به توحید، طوری اثر می گذارد که در روح، حال حمد به وجود می آید و طوری به وجود می آید که لفظ حمد از آن صادر می شود.

پس اینکه در نماز می فرمایند و از ما خواسته اند، اینطور نیست که با فشارهای مخصوصی در ذهنمان، تحمیل کنیم که ما نماز را با خشوع قلب یا توجه خوانده باشیم. [اگر] از الفاظ به معنا وارد شویم، نه تنها آن خشوع را تحقق نخواهد داد، بلکه به روح و ذهن، فشارهای خسته کننده ای وارد می کند که اثر آن خشوع را هم نخواهد داشت و بعد از مدت زمانی، شیطان به صورت های گوناگون وارد می شود : یا عُجب می آید – که اگر حال، واقعی باشد، اصلا توجه به آن نداریم – یا اینکه ذهن، آنقدر خسته می شود که از خستگی ذهن و روح، به آفت های دیگری دچار شده و حتی آن شیرینی ظاهری نماز را هم بعد از مدتی از ما خواهد گرفت.

پس در هر حال، وقتی صحبت از خشوع است، اینطور نیست که با فشار در ذهن، آن را ایجاد کنیم. بلکه از اینطرف است. باید طوری در ارتباط با نماز، تربیت شویم که حقیقت و عین نماز در ما ایجاد شود و این هیات مخصوصی که چند دقیقه در وقت معین، انجام می گیرد، آن به اوج خودش و ظهور خودش رسیده باشد. پس این عین و حقیقت نماز که هست، مطلبی رسیدنی است ؛ و نه خواندنی و یا ذهنی و تنها تلقینی. آن چیز دیگری است. حقیقتی است که باید از آیات، آن را بشناسیم که اهمیت آن چیست تا آمادگی پیدا کنیم که به این هدفی که گمشده ما باشد، دنبالش بگردیم. این یک وضعیتی است که کل زندگی ما روی نماز قوام بخشیده. بلا تشبیه، البته مطلب که بسیار بالاتر از این است. فقط برای تقریب به ذهن این مثال را می زنیم. یک وقت آبی را در کاسه ای       می ریزیم که شکل این آب، وابسته به این کاسه است. اگر شکل کاسه به هم بخورد، شکل آب هم تغییر می کند. یکوقت دیگر هم آب، در کاسه منجمد می شود و خود یخ، شکل کاسه می شود. دیگر همه چیزش خودش شد و دیگر مربوط به کاسه بیرونی   نیست. چه یخ بگوئیم چه شکل کاسه، هر دو یکی است و دو چیز جداگانه نیست. [همینطور] یک وقت می گوئیم نماز و یک وقت می گوئیم زندگی من. گاهی هم می شود که زندگی من و نماز یکی می شود. یک چیز شد و این را می گویند قوام نماز. پایداری و تحقق نماز، خود زندگی، خود نماز است. قرائت نماز، همان خواندن نماز است اما قوام نماز و تحقق نماز، خود زندگی است. اقیموا الصلوة و یقیمون الصلوة و..... همه اینها در صورتی است که همه زندگی، نماز می شود. آنگاه این نمازی که با هیات مخصوص انجام می دهیم، نمود و ظهور آن زندگی است که نماز است. و چون ما به لحاظ خاصیت مادی و بشری این عالم، طوری هستیم که نمی توانیم چنین قوامی را داشته باشیم، فلذا اوقاتی از روز را بر ما واجب شده است که ما از نظر ظاهر هم آن انقطاع و نماز را تحقق بخشیم و آن انقطاع کامل ظاهری، در واقع منزلگاهی باشد با دو خاصیت ممتاز : یکی اینکه از نماز قبلی تا این نماز که ناچاراً تحت تاثیر این طبیعت، آثار سوئی آمده که قوام نماز را از دست دهیم، این اشتباهات و غفلت های جزئی عالم بشری دوباره از بین برود. یعنی آن قالب یخ که کم کم می خواست آب شود، دوباره سفت تر شود.

خاصیت دوم اینکه برای وقت نماز بعدی، دو مرتبه با نیروی جدید، ادامه آن حالت قوام نماز قبلی را بتوانیم بدهیم. که بتوانیم در حال نماز بوده باشیم. پس این نماز، زندگی است ؛ یک زندگی و وضعیت خاصی است و این نماز در اوقات، منزل هائی است که در آن جاده زندگی، مرتباً و مجدداً تجدید قوا می کنیم. بلا تشبیه چطور در مورد خواب، ما همه ساعات عمر را در بیداری به سر نمی بریم بلکه قطعه ای و ساعاتی از عمرمان را در خواب بسر می بریم و با یک انقطاع خاصی از این عالم طبیعت [توانائی ایجاد می کنیم] تا زمینه داشته باشیم که برای وقت خواب بعدی با یک نیروی جدیدی حرکت کتیم. فلذا بعد از یک مدت که از ساعات زندگی می گذرد و این نیرو، تحلیل می رود، شاید حوصله این را هم نداریم که ده قدم برداریم و این همه که تشنه هستیم یک لیوان آب بخوریم و حتی تشنه می خوابیم. چون به صفر می رسیم. استهلاک در اثر خاصیت این عالم، ایجاد می شود. اما وقتی این انقطاع حاصل شد و پس از چند ساعت، انرژی لازم را در اثر انقطاع از عالم استهلاک، گرفتیم. تا وقت خواب بعدی می توانیم تا قله کوه هم برویم و مرتب، این آمدن و رفتن و این انقطاع، زندگی را [قدرت] دائمی می دهد تا وقت اجل حتمی.

سپس انسان، هنگام خواندن نماز، در انقطاع از تمام حالات و خواص این عالم طبیعت است ؛ هرچه که مربوط به این عالم می شود : خوردن و رفتن و سخن گفتن و.... تا آن حالت صلاة را دو مرتبه، قوی تر کند.

پس این نماز، یک معنایی فراتر از آنچه در حد هیات ظاهری باشد، دارد و این [نماز ظاهری] نمود آن [نماز زندگی] است.

آیاتی را ترجمه کنیم تا بهره ببریم :

" وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّـيِّئَاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ ". (سوره هود آیه 114) و نماز را اقامه کن در دو طرف روز (اولی طرف صبح و دومی طرف غروب) و قسمتی از اوائل شب را. این اقامه نماز در این اوقات، چه   می کند ؟ ان الحسنات یذهبن السیئات. در این وقت قبلی تا این وقت، اشتباهات را از بین می برد. دو مرتبه قوت بگیرد و خواص عالم بشری که به استهلاک می کشید، از بین برود.

در آیه دیگر می فرماید : " إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا «19»  إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا «20»  وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا «21»  إِلَّا الْمُصَلِّينَ «22»  الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ «23» ". (سوره معارج).

اصلا خلقت انسان، هلوع است. هلوع آن آدم حریص و طمعکاری است که اینقدر در حرص و ولعش اضطراب دارد که بی تابی می کند و آرامش خاصی ندارد. انسان، البته یک همچو موجودی است. اصلا خاصیت بشری این است که دائما در حرص و ولع و اضطرابِ این است که چه خواهد شد ؟ کاش اینطور بشود، کاش آنطور نشود، چه کار کنم، چه بشود ؟ چه کار کنم، چه نشود ؟ " إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا " چون تاب و توان اینها را ندارد، تا یک شرّی به او می رسد، جزع و فزع می کند. داد و بیداد راه می اندازد. بی تابی اش را در شدت ظهور، نشان می دهد. " وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا " چون در حال حرص است، تا یک خیری   می خواهد به او برسد، با همه قدرت چنگ و دندان می خواهد بگیرد و راضی نیست به دیگری برسد. " اِلَّا الْمُصَلِّينَ " مگر کسانی که نماز را بر پا می دارند. ملاحظه می فرمائید صلاة را به اصل آفرینش انسان می زند. صفت خلقت و آفرینش انسان را بیان کرده و بعد، صفتی را می فرماید که این را مردود کند. نمازی که چند دقیقه با هیات خاصی انجام گیرد، این را مصلین نمی توان گفت. الّا وقتی است که به طور کامل آن را کنار زند. یعنی یک اثر و آفرینش ذاتی در انسان ایجاد خواهد کرد که این آفرینش هلوع را از او خواهد گرفت. این چند دقیقه نیست. " الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ " نه اینکه یک شکل نشان دادند و تمام شد. نه ! اینها در نمازشان دائم هستند. شاید به نظر برسد که منظور این است که اینها دائماً در فکر نماز هستند، نماز مستحبی و.... این هم برداشت خوبی است. که همین مقدار هم انسان در نماز باشد، مفید است ولی این بحث دائمی چیست ؟! تا آن اثر ذاتی هلوع را از او بگیرد.

در آیه ای دیگر در سوره حج می فرماید : " الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ " (آیه 41). کسانی که اگر قدرتی به آنها بدهیم تا قدرتشان، حکومتی را راه بیندازد، اولین کاری که از آنها ظهور پیدا می کند، اقامه نماز است. نه اینکه نماز می خوانند. نمی فرماید قرائت نماز، بلکه می فرماید نماز را تحقق می دهند. آن هم زمانی که قدرت حکومت پیدا کرد. مگر کسانی که قدرت ندارند، نمی توانند نماز بخوانند ؟ در زندان هم می تواند نماز بخواند. اولین کار حکومت چیست ؟ تحقق وضعیت زندگی افراد تحت خودش و زیر مجموعه خودش است. این قدرت، در مسیر رهبری اش، پابرجائی نماز شد. این شد تحقق نماز. پس ملاحظه می فرمائید نماز، یک معنای خاصی در خود زندگی دارد. و این نماز، آنقدر قابل توجه است که قرآن، به عنوان یک آرزو برای کسانی که نماز را فهمیده اند، بیان می فرماید.

در سوره ابراهیم آیه 40 از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید : " رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء " ای پروردگار من قرار بده مرا از آنهائی که اهل اقامه نماز هستند. و این دعا را در حق نسل خودم هم می خواهم که نسل مرا هم از اقامه کنندگان نماز قرار بده.. " رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء " خدایا این دعای مرا هم قبول کن. چقدر آرزو و نیاز شدید حیاتی حضرت ابراهیم علیه السلام را نشان می دهد که هم برای خودش و هم برای نسلش [می خواهد] و باز نگران است که این دعا قبول نشود لذا دوباره قبولی دعا را هم از خدا می خواهد. پس حقیقت معنای نماز حقیقی این است که جزء زندگی بشر است.

همینطور از قول حضرت عیسی علیه السلام در سوره مریم آیه 31 می فرماید : " وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا " خداوند به من سفارش و توصیه کرد صلاة و زکات را. که  صلاة و زکات هم یک رابطه ای لطیف با هم دارند. که اگر صلاة تحقق پیدا کرد، قابلیت دادن زکات ایجاد می کند. اما نه منظور از زکات، این کشمش و طلا و... باشد. و این نماز هم تا لحظه ای که من زنده ام، ادامه پیدا کند. اگر این نماز چند دقیقه ای بود که ادامه نداشت. اگر قرار شد که کتری را دو دقیقه برای جوشیدن بگذاریم و بعد دو دقیقه برداریم و باز سه دقیقه بگذاریم و بعد برداریم، اینکه ادامه نشد و دائمی نشد. اینکه ما ده دقیقه نماز بخوانیم، بعد برای چهار ساعت دیگر، اینکه در این نقطه قطع شد. ادامه دهیم : " مَا دُمْتُ حَيًّا ".

همچنین از قول حضرت اسماعیل علیه السلام در سوره مریم آیه 55 می فرماید : " وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا ". ملاحظه می کنید که هم ماده کان آورده و هم با فعل مضارع همراه کرده که این، استمرار را می رساند. یعنی حضرت اسماعیل علیه السلام، استمراراَ امر می کرد و در زمان حیات خود، مرتبا امر می کرد و دستور می داد اهل خودش را به نماز و زکات و در حالی که خودش هم در محضر خدا، راضی شده خدا بود. یعنی خدا از او راضی بود. یعنی مقامش هم مقام کوچکی نبود. او به مقامی رسیده بود که خدا از او راضی بود. او با چنین مقامی، مرتبا اهلش را امر به نماز و زکات می نمود.

در سوره طه آیه 132 اصلا خداوند به حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، به خود پیامبر ما دستور مستقیم داده که اهل و خانواده خودت را به نماز امر کن و در این راه استقامت کن. " وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا " خانواده ات را امر کن به نماز و صبر و استقامت کن بر این کار مهم که خانواده ات را به نماز امر می کنی. آن هم خانواده ای مثل خانواده پیامبر خدا. شاید بگوئیم منظور از اهل، کل امت باشد. اما از بعضی از روایات معلوم می شود که نه خیر، حتی خود حضرت علی علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها را هم شامل می شود و خود آنها منظور است.

لذا در تفاسیر می فرماید که هنگام نزول این آیه، حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چندین ماه وقت نماز، می رفت دم در خانه علی علیه السلام و خانم فاطمه سلام الله علیها و اعلان وقت نماز می کرد. این نماز چیست که هنوز آن عین نماز          [چه باشد] ؟! فلذا می فرماید :

" قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ  " (مومنون 1 و 2) البته که مومنان، رستگار شدند. کسانی که در نمازشان خاشع هستند. و نفرمود " الذین هم یصلون " !

لذا آن روایتی که می فرماید نمازی که در آن خشوع نباشد، اصلا نماز نیست [قابل توجه است].

خشوع یعنی چه ؟ خشوع یعنی اینکه انسان با همه موجودیت، دلش توجه به او پیدا کند. آنگاه خشوع تحقق می یابد. که آیات فراوانی در این زمینه در قرآن است.

در سوره بقره آیه 153 می فرماید : "  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ ".

یا در سوره بقره آیه 45 می فرماید : " وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ ".

کمک بگیرید ؛ استعانت کنید ؛ قوت بگیرید به وسیله صبر و نماز – که حالا در بحث صبر مطالبی گفته می شود – و آن نماز، بسیار بزرگ و سخت است. مشکل است که انسان از نماز کمک بگیرد، مگر برای اهل خشوع.

برای آنها اصلا کارشان این است که تا یک مشکل پیش آمد، دو رکعت نماز می خواند و با آن دو رکعت، کمکشان را             می خواهند. اما حالا آنها فرقشان با ما این است که ما نماز می خوانیم و فوری می گوئیم کو ؟ پس چی شد ؟ دو رکعت نماز خواند، سرطانش خوب نشد که. هزار رکعت هم خواند، بدتر شد. که این بحث، در دعا گفتیم که با آن دیدگاه، مساله استعانت معنا         می دهد.

پس در نمازی که با خشوع شد، بلا تشبیه عرض شد که وقتی کسی چند ساعت در این عالم طبیعت و عالم استهلاک، نیرو از دست داد و به صفر نزدیک شد، با بریدن از این عالم، دو مرتبه کمک می گیرد و بعد از بیدار شدن، با نیروی قوی بالا ادامه می دهد. و خشوع در نماز انسان چنین وضعیتی دارد. با آن چند دقیقه نماز، خشوع تحقق پیدا می کند و با خشوع، کل مرکز توجه انسان از این عالم بریده می شود و توجه به آن منبع پیدا می کند. و همان نیروهایی را که برای اعانت و قدرت ادامه حیات او لازم است، از آنجا می گیرد. پس این کار، تحقق نمی یابد مگر با نمازی که با خشوع باشد. و آن نمازهای دیگر، وسوسه شیطان می شود که فلانی نماز را هم مسخره می کند که ما این همه نماز خواندیم و چه شد و فلانی که نماز نخواند چه شد ؟!

در سوره نساء آیه 43 می فرماید : "  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ " . ای کسانی که ایمان آورده اید به نماز نزدیک نشوید در حالی که مست هستید. - چون شخص مست نمی داند که چه می گوید - تا اینکه بدانید چه می گوئید و توجه به گفته خود داشته باشید. اینجا اگر سکاری معنای اعم داشته باشد، هرگونه مستی را می گیرد. خدا دارد خشوع را بیان می کند. تا زمانی که ما مست باشیم، حالا مست هر چیزی می خواهد باشیم. – البته از نظر فقهی شراب است اما از نظر معرفتی هر مستی می تواند باشد – امکان ندارد بتوانیم به نماز نزدیک شویم با مستی مقام و مستی ریاست و..... کسی نمی تواند خشوع داشته باشد.

یا در سوره نساء آیه 142 می فرماید : " إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُواْ إِلَى الصَّلاَةِ قَامُواْ كُسَالَى ". همانا منافقین، خدا را خدعه می دهند در حالی که خدا آنها را خدعه می دهد. اینها نمی فهمند. و اینها وقتی برای نماز بلند می شوند، با حالت کسالت بلند می شوند. که این حالت کسالت، ضعیف تر از مستی است و حال منافقین است.

همچنین در سوره ماعون آیات 4 و 5 می فرماید : " فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ  الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ ". وای به حال نمازگزارانی که از نمازشان غفلت دارند.

آیات دیگری هم هست که ما را به نماز مورد نظر [دعوت می کند] تا توجه کنیم که آن نمازی که ما به آن دعوت شده ایم،   چیست ؟ توجه شدید ؛ تا خود این توجه به ما انگیزه [و فهم] بدهد که از چه چیزی محرومیم تا اینکه حرکت کنیم. لا اقل اگر هم نرسیدیم و در حال حرکت مُردیم، بعد از مرگ به برکت شفاعت شافعان، برسیم. و شفاعت، جایش همین جا است : که هرچه     می خواهیم نمی رسیم ولی چون می خواهیم و دنبالش هستیم، به برکت شفاعت به آن برسیم.

 

جلسه 53

بسم الله الرحمن الرحيم

در حدیث معراج فرمودند که : " يا أحْمَدُ! عَجِبْتُ مِنْ ثَلاثَةِ عَبِيد; عَبْد دَخَلَ فِي الصَّلاةِ وَهُوَ يَعْلَمُ إلى مَنْ يَرْفَعُ يَدَيْهِ وَقُدّامَ مَنْ هُوَ وَهُوَ یَنعَسُ وَعَجِبْتُ مِنْ عَبْد لَهُ قُوتُ يَوْم مِنَ الْحَشيشِ أوْ غَيْرِهِ وَهُوَ يَهْتَمُّ لِغَد وَعَجِبْتُ مِنْ عَبْد لا يَدْرِي أنِّي راض عَنْهُ أوْ ساخِطٌ عَلَيْهِ وَهُوَ يَضْحَكُ " .

فرمود : تعجب می کنم از سه طایفه از بندگان : بنده ای که وارد نماز می شود و می داند که در محضر کیست و به چه کسی رو کرده است در حالی که خواب آلود است . و جای تعجب است از بنده ای که برای او غذای روزانه اش از سبزی خشکیده یا غیر آن [وجود] دارد و در حالی که اهتمام و غم و غصه فردایش را می کند . و جای شگفتی است از بنده ای که نمی داند من از او راضی هستم یا بر او خشمگین هستم در حالی که او می خندد .

در مورد نماز ، خیلی اجمالی از محضر آیات و روایات ، استفاده کردیم . در مورد بنده ای که خوراک یک روزش (امروزش) در حد گیاه خشک ، سبزی خشک دارد ، و یا غیر سبزی خشک که معمول زندگی عرفی اوست دارد و غم غذای فردایش را دارد . این جای شگفتی است . بحث روزی از جمله بحث هائی است که در اثر برداشت های نادرست از بعضی آیات و روایات ، موجب افراط و تفریط شده و مشکلاتی در زندگی و بلکه مشکلاتی در جامعه پیش آورده و به یک سری برنامه های اقتصادی ناسالم منجر شده . و همان عامل بسیاری از مشکلات ناخواسته [شده] که ریشه همه اینها عدم دریافت و تحلیل صحیح از آیات و روایاتی است که در باره روزی فرموده اند .

بعضی از روایات می فرماید که هیچ در فکر روزی نباشید ، روزی هرکسی مشخص شده و تعیین شده و آن سهمی که برای او تقسیم شده ، به او می رسد . و حتی طوری با اطمینان فرموده که اصلا روزی دنبال شماست و اگر شما هم از روزی فرار کنید ، روزی دنبال شماست . اینقدر مطلب ، صریح و امید بخش است . در بعضی از روایات هم فرموده که باید دنبال روزی باشید تا آن روزی ای که به شما تضمین شده ، به آن برسید . وحتی در بعضی روایات ، عبارات تندی در باره کسانی که به دنبال روزی  نمی روند ، فرموده است . و در بعضی از روایات ، نوع رفتن به روزی را فرموده است .

این روایات با همدیگر ، هیچ تعارضی و تناقضی ندارند . مگر اینکه انسان ، به حساب اینکه در قرآن فرموده ما آیات متشابهی فرستادیم ، و آنهائی که زمینه انحراف در دلشان هست و تمام وجودشان به دنبال دریافت حق نیست این آیات را برای برداشت های شخصی مستمسک خود قرار می دهند ، استفاده از این روایات هم از این قبیل باشد که بخواهیم یک بُعدی برداشت کنیم .

اما صورت اینها اگرچه نقیض هم است ولی ارتباط اینها یک رابطه بسیار لطیف و مترقی را در اقتصاد اسلامی و در نتیجه در زندگی اجتماعی بیان می کند که بنده فعلا خود روایات را تبرکاً بدون توضیح می خوانم و ترجمه می کنم و بعد جمعبندی این روایات متعدد که چه جوابی به ما بفرماید .

قبل از روایات ، یکی دو نمونه از خود قرآن استفاده می کنیم . در آیه 2 و 3 سوره طلاق می فرماید : " وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا  وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ " . هرکسی تقوای خدا پیشه کند ، خداوند برای مشکلاتش محل گشایشی قرار می دهد و او را روزی می دهد از آنجائی که اصلا به خیالش هم نمی رسد . یعنی روزی از آنجائی [می رسد] که خیال ما هم نمی رسد که از فلان جا برسد .

" وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِي الأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللّهِ رِزْقُهَا " . (هود – 6) نه تنها انسان ، حتی هیچ جنبنده ای در روی زمین نیست مگر اینکه روزی او بر عهده خود خداست . و اما روایات که از کتاب میزان الحکمة نقل می کنیم :

قال رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله و سلم  : لَو أنَّ ابنَ آدَمَ فَرَّ مِن رِزقِهِ كما يَفِرُّ مِنَ المَوتِ لَأَدرَكَهُ رِزقَهُ كما يُدرِكُهُ المَوتُ . (بحار ج100ص37) چه عبارتی ؟!

اگر بنی آدم از روزی خودش فرار کند ، همچنانکه از مرگ فرار می کند ، البته روزی او را درک خواهد کرد . همچنانکه مرگ او را درک خواهد کرد . چطور که مرگ ، حتما او را درک می کند ، روزی تقسیم شده او هم حتمی است که به او خواهد رسید .

همچنین عنه علیه السلام : " اِنَّ الرّزقَ یَطلُبُ العَبدَ کَما یَطلُبُهُ اَجَلَهُ " . (جامع الاخبار ص108)

البته روزی به دنبال بنده است همچنانکه اجل به دنبال بنده است .

عن الامام علی علیه السلام وَ قیلَ لَهُ لَو سُدَّ عَلی رَجُلٍ بابُ بَیتٍ وَ تُرِکَ فیهِ ، مَن یَاتیهِ رِزقُهُ ؟ فَقالَ علیه السلام مِن حَیثُ یاتیهِ اَجَلُهُ . (بحارج100ص37) از مولا علی علیه السلام سوال کردند که ما اگر یک نفر را در اتاقی محبوس کنیم ، روزی او (آن روزی ای که برای او مسلم شده بود) چگونه به او می رسد ؟ حضرت فرمود از آنجائی که اجل او به او خواهد رسید ! شما در را ببندید که هیچ روزنه ورودی نباشد ؛ اجل از کجا به این محبوس می رسد ، از همان جا روزی او به او می رسد . اصلا مطلبی است که واقعا مغزی می خواهد که آدم درک کند که این حضرت می فرماید که این روزی که خدا برایت نصیب کرده به او می رسد [یعنی چه و چگونه   می رسد ؟]

این فرمایش هم که دیگر روی همه مطالب است که حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید : " الرِّزقُ یَطلُبُ العَبدُ اَشَدُّ طَلَباً مِن اَجَلِهِ " (جامع الاخبار ص108) نه اینکه اجل دنبال انسان است ، روزی او شدیدتر از اجلش به دنبال انسان است ؛ نه اینکه مثل اجل او . حالا چه رابطه ای بین اجل و روزی است ، باید فکر کنیم که در این روایات چرا به اجل ، روزی را مقایسه فرموده . در یک روایت دیگر می فرماید : عنه (امام علی ) علیه السلام : " الرِّزقُ رِزقان : طالبٌ وَ مَطلوبٌ فَمَن طَلَبَ الدُّنیا طَلَبَهُ الموُتُ حَتّی یُخرِجَهُ عَنها وَ مَن طَلَبَ الآخِرَةَ طَلَبَهُ الدُّنیا حَتّی یَستَوفِیَ رِزقَهُ مِنها " . (نهج البلاغه حکمت 431) روزی دو نوع است : طالب و مطلوب . هر کس به دنبال دنیا بشود (نفرمود به دنبال روزی بشود ، فرمود به دنبال دنیا بشود) مرگ هم به دنبال اوست و او را خواهد گرفت . تا اینکه ، این که به دنبال دنیا بود ، او را از این دنیا خارج کند . و هرکس به دنبال آخرت است ، دنیا به دنبال این شخص خواهد آمد که ای مومن ! تو در من سهمی از روزی ات هست که می خواهم آن را به تو بدهم ؛ به طور تمام و کمال بدهم . دنیا در دنبال و جستجوی اوست . می گردد این آقا را تا اینکه : یستوفی (قبلا در آن جلسات خیلی قبلی عرض کردیم که وفاء و ایفاء یعنی آن آخرین ذره ای را هم که هست ، آن را هم بدهد .) یعنی اگر کسی اجلش رسیده ولی قطره ای هم از روزی او مانده ، دنیا به او خواهد داد .

عن محمد بن مسلم قال سَاَلتُ اَباعبدالله علیه السلام : عن قول الله عزَّ و جلَّ " وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا  وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ " قال : فی دنیاهُ . (بحار ج100ص29)

محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام در باره این آیه سوال می کند که آیا مربوط به این دنیاست یا عالم بعدی ؟ فرمود : فی دنیاه . یعنی این آیه در همین دنیا را بیان می کند که روزیش از جائی می رسد که به ذهنش هم نمی رسد .

عن علی بن السری قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول : " اِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ اَرزاقَ الموُمِنینَ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبوُنَ وَ ذلِکَ اَنَّ العَبدَ اِذا لَم یَعرِف وَجهَ رِزقِهِ کَثُرَ دُعاوُهُ ." (کافی ج5 ص84)

البته که خدای عز و جل روزی های مومنین را در جائی قرار داده که به خیال آنها هم نمی رسد که به آنها خواهد رسید . و این به این سبب است که این مومن نداند روزیش از کجاست تا مومن فقط از خود خدا بخواهد ، و این اصلا لطف خداست که اینطور ترتیب داده که او هم توجه به خودش کند که از او می رسد . و اگر هم توسط آقای عَمرو و زید رسید ، بداند که او (خدا) این را واسطه قرار داده و زیاد به خدا دعا کند . همچنانکه اهل دنیا وقتی خیال می کنند متکی به یک جائی هستند ، همیشه متوجه آنجا هستند . این انسان هم وقتی دانست که [روزی] از خداست ، توجهش به خداست .

در روایت دیگر عن الامام علی علیه السلام قال کان امیرالمومنین علیه السلام یقول : " [قَرِّبوُا اَنفُسَکُمُ البَعیدُ وَ هَوِّنوُا عَلَیها الشَّدیدَ] وَ اعلَموُا اَنَّ عَبداً وَ اِن ضَعُفَت حیلَتُهُ وَ وَهَنَت مَکیدَتُهُ اَنَّهُ لَن یُنقَضَ مِمّا قَدَّرَ اللهُ لَهُ وَ اِن قَوِیَ عَبدٌ فی شِدَّةِ الحیلَةِ وَ قُوَّةِ المَکیدَةِ اِنَّهُ لَن یُزادَ عَلی ما قَدَّرَ اللهُ لَهُ . " (بحار ج100 ص32 ح61 و امالی شیخ مفید ص 207)

بدانید که اگر بنده ای باشد که ضعیف و عاجز باشد و از تدبیر در امور زندگی ناتوان باشد و نتواند آن روزی خودش را به دست آورد ، البته که هرگز آن مقدار روزی که خداوند به او قسمت کرده از آن کم نخواهد شد . و بدانید بنده ای هم هر چقدر زرنگ و قوی باشد و شدت حیله و روش زرنگی های کسب روزی را به کار برد ، آن مقدار [روزی] که خدا تقدیر او کرده ، آن زیاد نخواهد شد .

دو روایت دیگر در این سری از حدیث ها مطرح می کنیم و تمام کنیم .

از امام صادق علیه السلام : " اَوحَی اللهُ اِلی بَعضِ اَنبیائِهِ اَتَدری لِمَ رَزَقتُ الاَحمَقُ ؟ قالَ : لا . قالَ : لِیَعلَمَ العاقِلُ اَنَّ طَلَبَ الرِّزقَ لَیسَ بالاحتِمالٍ . " (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج3 ص160) خداوند به بعضی از انبیای خود فرمود آیا می دانی که چرا به بعضی آدمهای احمق روزی می دهم ؟ عرض می کند نه . خدا می فرماید تا بفهمانم به آنهائی که متکی به عقل و زرنگی بودند که طلب روزی با این چیزها نیست . اگر به این چیزها بود ، او که هیچ سر در نمی آوَرَد و نمی داند .

یک حدیث دیگر که دیگر روی همه اینها است . امام علی علیه السلام می فرماید : " لَو جَرَتِ الاَرزاقُ بِالاَلبابِ وَ العُقُولِ لَم تَعشَ البَهائِمَ وَ الحُمقی . " (غررالحکم ص397 ح9206)

اگر بنا بود به دست آوردن روزی با زرنگی بازی و این چنین چیزها باشد ، این بیچاره حیوانات و چهارپایان دهن بسته باید     می مردند و آن آدم هائی که از قوه ذکاوت برخوردار نیستند ، باید از گرسنگی می مردند . اینکه اینها زندگی می کنند ، نشان می دهد که این منبع روزی از یک جای دیگر است و عامل های دیگری دارد . متکی به این زرنگی نباشیم که این زرنگیِ من ، روزی را رساند ؛ منبع از جائی دیگر است . البته باید تلاش هم باشد .

اینها یک سری روایات ، در یک سیاق بودند . حال به نوع دیگری از روایات می پردازیم که امر می کند دنبال روزی بروید .

امام علی علیه السلام می فرماید : " اُطلُبُوا الرِّزقَ فإنّهُ مَضمونٌ لِطالِبِهِ  . " (بحار ج74 ص423)

دنبال کنید روزی را که البته آن روزی ای که ضمانت داده شده به شما می رسد ، از طریق دنبال کردن به شما خواهد رسید . همچنین عن ابی عبدالله علیه السلام قال : " لا تَدَع طَلَبَ الرِّزقِ مِن حِلَّةٍ فَاِنَّهُ عَونٌ لَکَ عَلی دینِکَ  . " (وسائل ج17 ص34) ول نکن جستجوی روزی را از حلال ؛ پس البته که آنچه که جستجوی روزی می کنید ، کمکی است برای تو در دینت . چقدر مطلب را بالا   می برد .

این روایات که می خوانیم ، در ظاهر در سیاق دیگری است و در ظاهر در مقابل آن دسته اول روایات است .

حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید : " العِبادَةُ عَشرَةُ أجزاءٍتِسعَةُ أجزاءٍ في طَلَبِ الحَلالِ . " (مستدرک ج13 ص12 ح14586 – 5 – و فی حدیث المعراج)

عبادت ده جزء دارد که نُه جزء آن در به دست آوردن روزی حلال است .

عن ابی عبدالله علیه السلام : " الكادُّ على‏ عِيالِهِ كالُمجاهِدِ في سبيلِ اللَّهِ . " (کافی ج5 ص88) کَدّ : یعنی سختکوش به خاطر وسعت روزی و راحتی خانواده مثل مجاهدی است در راه خدا .

عنه علیه السلام : " مَن طَلَبَ الدُّنیا اِستِغناءً عَنِ النّاسِ وَ تَعَطُّفاً عَلَی الجارِ لَقِیَ اللهَ وَ وَجهُهُ کَالقَمَرِ لَیلَةِ البَدرِ . " (بحار ج100 ص8 ح31)

هر کس به دنبال دنیا برود به این نیت که از مردم مستغنی باشد و عطوفت و خدمت و محبت به همسایه اش بکند و امکانات برای کمک به همسایه اش به دست آورد ، خدا را ملاقات می کند در حالی که صورت او (در روز قیامت یا لحظه جان دادن یا لحظه ملاقات در هر زمان) مثل ماه شب چهارده است . یعنی آنقدر نورانی در محضر خدا خواهد شد.

عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : " إنَّ اللَّهَ تعالى‏ يُحِبُّ أن يَرى‏ عَبدَهُ تَعِباً في طَلَبِ الحَلالِ . " (کنزالعمال – 9200) اصلا خداوند دوست دارد که بنده اش را ببیند در زحمت افتاده در راه کسب و طلب روزی حلال .

قال ابو عبدالله علیه السلام : " اَکرَمُ ما یَکونُ العَبدُ اِلَی اللهِ اَن یَطلُبَ دِرهَماً فَلا یَقدِرَ عَلَیهِ . " (بحار ج69 ص49 ح60)

این حدیث دیگر خیلی امید می دهد و هر گونه بهانه را از انسان می گیرد . می فرماید که گرامی ترین حالت انسان در محضر خدا آن وقت است که او به دنبال یک درهمی است ؛ کوشش می کند و زحمت می کشد ، در حالی که آخرش هم به آن نمی رسد . این همه برای دِرهَم کوشید و آخر هم آن را به دست نیاورد . شاید انسان احساس بیهودگی کند و ناراحت شود و احساس زیان و ضرر کند که ما این همه زحمت کشیدیم و برنامه چیدیم و آخر هم هیچی ؟! حضرت می فرماید حتی به خاطر یک درهم ، در محضر خداوند چنین کسی گرامی ترین وضعیت را دارد .

این روایت های [تالی] غلیظ تر و شدیدتر است . آنجا صحبت از ثواب بود ، اینجا صحبت وجوب است :

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : " طَلبُ الحَلالِ فَريضةٌ على‏كُلِّ مُسلمٍ ومُسلمةٍ . " (بحار ج100 ص9 ح35) جستجوی حلال فریضه است بر هر مرد مسلمان و زن مسلمان .

قال ابو عبدالله علیه السلام : " طَلبُ الحَلالِ فَريضةٌ بَعدَ الفریضة . " (فقه القرآن ج2 ص30) البته طلب روزی حلال ، واجب است بعد از واجبات دیگر . یعنی اگر قرار شد تعارض پیدا کند با واجبات دیگر مثلاً نماز ، آنها مقدمند ؛ آنجا از وجوب می افتد .

عنه علیه السلام : " طَلَبُ الحَلالِ واجِبٌ عَلی کُلِّ مُسلِمٍ . "

عنه علیه السلام : " طَلَبُ الحَلالِ جَهادٌ . "

به عنوان جهاد می فرماید که در جای دیگر ، جهاد فی سبیل الله فرمود .

در یک روایت دیگر از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید : " مَن أكَلَ مِن كَدِّ يَدِهِ ، مَرَّ على الصِّراطِ كالبَرقِ   الخاطِفِ . " (مستدرک ج13 ص23 ح14629 – 5)

هر کس از دسترنج خودش بخورد در روز قیامت از صراط خواهد گذشت به سرعت برق .

عنه صلی الله علیه وآله و سلم : " مَن أكَلَ مِن كَدِّ يَدِهِ،نَظَر اللَّهُ إلَيهِ بالرَّحمَةِ ثُمّ لا يُعَذِّبُهُ أبداً . " (مستدرک ج13 ص24 ح14631 – 5)

هر کس از دسترنج خودش بخورد ، خداوند او را با نظر رحمت نگاه می کند و هرگز او را عذاب نمی کند .

عنه صلی الله علیه و آله و سلم : " مَن أكَلَ مِن كَدِّ يَدَیهِ حَلالاً فُتِحَ لَهُ اَبوابَ الجَنَّةِ یَدخُلُ مِن اَیُّها شاءَ . " (مستدرک ج13 ص24 ح14630 – 6)

هرکس از زحمت دست خودش بخورد از حلال ، باز خواهد شد درهای بهشت که از هرکدام دلش بخواهد داخل شود .

عنه صلى الله عليه وآله و سلم : " مَلعونٌ مَلعونٌ مَن ضَيَّعَ مَن يَعُولُ . " ( کافی ج4 ص12 ح9) ملعون است ملعون است هرکسی که خانواده اش را با بی غیرتی و بی توجهی به زندگی خانواده خودش آنها را ضایع کند .

این هم یک نوع روایاتی بودند در مورد روزی . نوع دیگری از روایات است که می فرماید :

از امام حسن عسکری علیه السلام : " لا يَشغَلْكَ رِزقٌ مَضمونٌ عن عَمَلٍ مَفروضٍ . " (تحف العقول ص489) رزقی که تضمین شده است  و قطعاً به تو خواهد رسید ، مشغولت نکند تو را از عملی که واجب است آن را انجام دهی . یعنی کار واجب را فدای آن روزی نکنید . اگر در شرایطی قرار گرفتید که امر دائر بر این باشد که دنبال روزی باشم یا دنبال واجب ، دنبال واجب باش که آن [روزی] حتما خواهد رسید .

از امام علی علیه السلام روایتی است که می فرماید : " قَد تَکَفَّلَ لَکُم بِالرِّزقِ وَ اَمَرتُم بِالعَمَلِ فَلا یَکونَنَّ المَضمُونُ لَکُم طَلَبُهُ اَولی بِکُم مِنَ المَفروضِ عَلَیکُم عَمَلُهُ . " (نهج البلاغه خطبه114 ص169)

روزی تو تضمین شده است و تحت کفالت خداست ، پس آنکه امر شدی برای عمل ، وظیفه خدائی است . پس طوری نباشد که به دنبال روزی رفتن باز دارد شما را از دنبال عمل واجب رفتن .

یک نوع دیگری از روایات است که آن نوع و همچنین جمعبندی بماند برای جلسه بعد .

 

جلسه 54

بسم الله الرحمن الرحيم

در ادامه بحث روزی، جلسه قبل آیات و روایاتی که از کلمات نور استفاده کردیم. بیانات روشنی در باره مساله روزی ؛ به دست آوردن روزی ؛ تعریف روزی ؛ اهمیت اینکه به دنبالش باشیم ؛ وسعت معاش خانواده و اینکه روزی به دنبال ماست و ما باید به دنبال روزی باشیم، با عبارت های مختلف از فرمایش معصومین علیهم السلام استفاده شد. مثلا اینکه گفته شد روزی به دنبال شما می آید، آن چنان که اجل به دنبال شما می آید. یا آن عبارت که از حضرت سوال کردند که اگر کسی را در اتاقی دربسته محبوس  کنند، چگونه روزی به او می رسد ؟! حضرت فرمودند : روزی او از همان جا می رسد که اجل او از آنجا می رسد و عبارت های چنین مهمی که بسیار بسیار قابل دقت است که دری را ببندید، هیچ راه رفت و آمدی نباشد، روزی آن شخص به او خواهد رسید از آن جائی که اجلش به او خواهد رسید، این مطالبی که با هیچ یک از اصطلاحات علمی روز قابل حل نیست.

از این فرمایش تعریف روزی استفاده می شود که آقا منظورت از اینکه روزی به او می رسد، مفهوم روزی چیست و این را حضرت تعریف می کند. پس مفهوم روشن این می شود که هر چیزی که در ادامه حیات ذی حیاتی لازم است، آن روزی است. هر موجود زنده ای آن چه را که برای ادامه حیاتش لازم دارد، روزی اوست، پس این تعریف روزی است که رابطه خاصی با اجل و حیات دارد. پس غذا از آن بابت روزی است ؛ علم از آن بابت که حیات معنوی مان را تامین می کند، روزی است و الی آخر.

بعد از تعریف روزی که فرمود روزی از طرف خداست، آن روایت های خیلی روشنی که فرمود تا اینکه به ما بفهماند که هرگونه مالکیت و اصالت عملی برای ذی حیات و ذی روحی که روزی او را ایجاد کند [هیچ کس ندارد] و منحصراً خود خداست که این روزی را نصیب هر ذی روحی خواهد فرمود، حتی برای اینکه بیشتر روشن شود – مخصوصا برای انسان، چون موجودات دیگر در نظم خود هستند و این که انسان مطمئن باشد که روزی او مربوط به فعالیت و عملکرد او نیست، عملکرد انسان ایجاد روزی نمی کند بلکه شرط رسیدن به روزی است و شرط رسیدن به روزی فرق دارد با آنکه ایجاد روزی بکند – به عنوان نمونه خداوند آیات و بیاناتی را به عنوان مصداق روشن می فرماید تا اینکه انسان مطمئن باشد ایجاد روزی منحصراً برای خداست. حتی اگر کسی هیچ عملی را بابت به دست آوردن روزی نکند و آن عمل هائی را که دیگران انجام می دهند او انجام ندهد و خدا اراده کند خدا روزی او را می رساند. به خاطر گستردگی بحث، یک نمونه بیان می کنیم :

در جریان حضرت مریم – سلام الله علیها – سوره آل عمران آیه 37 :

" كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَـذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ ".

حضرت  مریم در محراب عبادت و در شرایطی که هیچ رفت و آمدی برای به دست آوردن روزی نیست و او تحت تکفل حضرت زکریا است که باید او چیزی بیاورد و به او غذا بدهد و از جائی دیگر برایش امکان نیست، جالب تر اینکه آن روزی که در کنار حضرت مریم بود از آن روزی هائی که در دست مردم است نبود و میوه هائی بود که مربوط به غیر فصل آن روز بود، حضرت مریم جائی بیل و کلنگ نزدی، تو خرید نکردی، تازه من که سرپرست تو هستم تعجب می کنم از چنین چیزی در کنار تو.

حضرت مریم جواب می دهد این روزی است که از عندالله رسیده و خدا به هر که بخواهد بی حساب روزی می دهد و آیاتی از این قبیل که جریان حضرت ابراهیم و اسماعیل در بیابان لم یزرع و یا روایاتی مربوط به حضرت زهرا سلام الله علیها که همه بیان کننده این است که انسان هیچ دخالتی در اینکه روزی اش کم باشد و یا زیاد ندارد و اصلا روزی مربوط به خود خداست و خود خدا به هر که هر چه می خواهد می دهد و در بعضی آیات خداوند روزی بعضی را به بعضی داده تا امتحانی پیش بیاید که حکمتی دارد.

پس تعریف رزق عرض شد که هر آن چه که مربوط به ادامه حیات ذی حیات است این رزق است. حیات علمی ؛ حیات حیوانی ؛ و..... و اصل ایجاد روزی مربوط به خود خداست. این که باز خداوند نسبت می دهد که روزی از طرف من است با آیات مختلف بیان شده از جمله سوره ملک آیه 21 :

" أَمَّنْ هَذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ بَل لَّجُّوا فِي عُتُوٍّ وَنُفُورٍ ".

چه کسی است اینکه به شما روزی می دهد، اگر امساک کند و روزی ندهد چه کسی است که روزی بدهد. خیلی صریح و روشن در این آیه خداوند روزی را به خود نسبت می دهد و با این بیان که اگر ندهد شما از کجا روزی ایجاد می کنید ؟!

پس مطلب دوم این شد که روزی از طرف خود خداست، به هر که هر چه بدهد.

مطلب سوم این که باید به دنبال روزی برویم، حتی عبارات تندی مثل ملعون خواندن کسی که دنبال روزی نمی رود و روایاتی از این قبیل که آن روزی که قسمت شما شده باید دنبالش کنید تا به دست آورید. این جا است که [استفاده می شود] عمل به دست آوردن روزی شرط رسیدن به روزی است نه اینکه این عمل ایجاد روزی می کند. شرط رسیدن به روزی خیلی فرق دارد با ایجاد روزی.

سوره طلاق آیه 2 و 3 : " وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا  وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ".

هر کس عمل به تقوی کند خداوند او را از بن بست زندگی خارج می کند و روزی می دهد به او از جائی که به ذهنش نمی آید.

پس ملاحظه بفرمائید شرط اینکه روزی که به ذهنش نمی رسد به او برسد در " من یتق الله " است یعنی خودش کاری کند که آن کار تقوی است.

این که انسان توجه کند که این عمل شرط رسیدن به روزی است نه ایجاد روزی در چگونگی روحیه انسان و نوع اخلاق فردی و اجتماعی و حتی در حکومت تاثیر مستقیم دارد.

مساله اقتصاد اسلامی اگر بر مبنائی که قرآن فرموده است انجام گیرد معنائی بالاتر از فرمول های خشک اقتصادی است. حالا ما نمی خواهیم وارد بحث اقتصاد اسلامی بشویم. کتاب " اقتصادنا " تالیف شهید آیت الله صدر کتابی است خواندنی که قرآن عمل را مولد ثروت و روزی نمی داند بلکه عمل را شرط رسیدن به روزی می داند. تازه ثروت متفاوت از روزی است و نباید خلط کنیم. بحث بحث روزی است و خداوند با عبارت های مختلفی باز این معنا را بیان می کند که آن چه که تو داری انجام می دهی عمل است و آن شرط رسیدن به روزی است. مثالی ساده عرض کنیم تا مطلب باز شود :

مثلا کسی یک بطری یا تانکری از بنزین را می خواهد منفجر کند، جرقه ای کافی است که آن را منفجر کند، آن موقع که        می خواهد منفجر کند احساسی دارد و آن اینکه : این محتوا خودش منفجر خواهد شد به شرطی که من این جرقه را به آن بزنم، به شرط این جرقه منفجر خواهد شد. فائده این احساس آن جا معلوم می شود که این تانکر بنزین را ببیند که تانکر آب است، بطری بنزین را ببیند که بطری آب است. آن جا با همه وجود می فهمد که جرقه که سهل است، شعله به قطر 10 متری هم نمی تواند منفجر کند، آن جا توجه دارد که با جرقه منفجر خواهد شد و این جا توجه دارد که منفجر نخواهد شد. فلذا آن احساس در وضعیت انفجار کاملا یکجور نیست بلکه کاملا متفاوت است.

پس کسی که خیال کند من کار می کنم و این کار آن روزی را ایجاد خواهد کرد، مَثَلَش به این آقا شبیه است که می گوید درست است که این تانکر آب است ولی اگر شعله بزرگی بزنم منفجر خواهد شد. اگر توجه کند که روزی خواهد رسید و من یک وظیفه ای دارم که باید انجام دهم و آن شرط رسیدن به روزی است احساس متفاوت خواهد داشت که این احساس اثر زیربنائی دارد.  حالا  نمونه هائی از قرآن را می بینیم بعد جمع بندی آیات :

سوره واقعه آیات 63 و 64 : "  أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ".

آقای کشاورزی که زحمت می کشی، خودت را در عرق جبین می کُشی، این که الان محصول خواهد دادآیا این عمل تو آن را رویاند یا ما رویاندیم و تو شرط انجام شدن این کار بودی. ایجادش مربوط به ما بود. کشاورزی که مبنای فکری اش این باشد که من کار می کنم تا روزی ایجاد شود با کشاورزی که به عنوان وظیفه کار می کند ولی منتظر است که روزی را او برساند متفاوتند. آن که خیال می کند من این کارها را انجام داده ام، چه ابتکارات و سرمایه های فلان را خرج کرده ام، کشاورزی مکانیزه و.... چه عواقب خطرناکی این کار او دارد  که به کجا خواهد رسید [این فرد چه تفاوتی دارد] با آن که توجهی ندارد که این کشت چگونه خواهد شد، من وظیفه داشتم این کار را انجام دهم، خودش هم مطابق با تقوی انجام دهم، بقیه هر چه خدا بخواهد همان خواهد    شد.

یک جائی ما گذرمان افتاد، خیابان پرتی بود که اصلا رفت و آمد هم نمی شد، اطراف هم خانواده چندانی نداشت. آقائی را دیدیم که خواربار فروشی داشت و مغازه اش هم خیلی شلوغ بود، یکی از دوستان پرسید که اینجا که کسی پیدا نمی شود، چرا این همه شلوغ است ؟! گفت : از راه دور می آیند و سوار تاکسی تلفنی می شوند و می آیند خرید می کنند، چون او هم جنس خوب می دهد و هم ارزان. او یک هزارم تقوا را در کار خودش رعایت کرده : من در را باز کردم و مطابق دستور خدا کار کردم. شاید یک مغازه دیگر که در مرکز شهر با نورافکن، نئون و.... برای اینکه 10 مشتری جذب شود مجبور است تقوی را رعایت نکند تا خرج دکور و تشکیلات را برساند و تامین کند.

تقوی را اگر در عمل رعایت کنیم خداوند روزی را خواهد رساند. عمل به شرط تقوی شرط به دست آوردن روزی است.   عبارت های فراوانی در قرآن است که بنده یک مورد را می خوانم.

سوره قصص : "  إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ «76»  وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ «77»  قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ القُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا وَلَا يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ «78»  فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ «79»  وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ «80»  فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنتَصِرِينَ «81» ".

قارون از قوم حضرت موسی [بود] پس ستم کرد بر آن ها و ما دادیم به او از کنزها و گنج هائی که آن قدر برای او گنج دادیم تا آن جا که کلیدهای آن گنج ها را تنود (تنود می فرمایند کسی که بار سنگینی را بر می دارد و این بار آن قدر سنگین باشد که کمر شکن باشد ) آن هم بالعصبه (عصبه مقدار یک الی 10 نفر، زیاد هم فرموده اند تا 40 و 70 نفر ولی مرحوم علامه 10 نفر را قبول دارند ) مثل تارهای عصب جمع شدند که این بار را از زمین بلند کنند. خودش هم این 10 نفر آدم هائی ضعیف نبودند، پهلوان و اولی القوه بودند. چنین انسان هائی 10 نفر جمع می شوند تا کلید گنج های او را بر دارند و این کمر شکن است.

بعضی از مفسرین مطلب را نتوانسته اند هضم کنند و گفته اند منظور خود گنج ها است نه کلیدها، ولی مرحوم علامه که تفسیرشان جداً المیزان است می فرمایند : نه آقا همان کلیدها منظور است. این برای ما سخت است. کلیدهای آن زمان کلیدهای الکترونیکی که نبود تا 100 تا از آنها یک گرم هم نباشد. او حکومتی داشت، تشکیلات و اطرافیان داشت که این قارون ثروتش این قدر بود که.... و او به خود می بالید و فرح می کرد - که فرح خوشحالی است که از خودش خارج شود -، عده ای از مومنین      می فرمودند این کار را نکن. به خودت بیا و این قدر مست نشو. تو هم احسان کن (و بقیه دستور العمل ها که نمی خوانیم) تا او جواب می دهد : إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي، شاهد مثال این بود که او در جواب بزرگان و دانشمندان قوم می گفت : چرا می گوئید احسان کن، خوشحال نشو، من این ثروت ها را بر اساس استعداد، علم، مدیریت و قدرت عمل و ابتکار و دانش خودم تولید     کرده ام، زحمت کشیده ام و به هیچ کس هم ربطی ندارد که چه می کنم. باید هم خوشحال شوم، ابتکاراتی به خرج داده ام. دلم خواست به کسی هم احسان نمی کنم. همان اصطلاحاتی که مترفین می زنند. شاهد مثال در عَلَى عِلْمٍ عِندِي است که نسبت تولید ثروت را به خودش، به استعداد و مدیریت خودش می زند. قرآن می فرماید که آیا او نمی داند که قبل از او افرادی بودند که از قارون هم قوی تر بودند اما با این دیدگاهی که داشتند که [ثروت] را به خودشان و استعدادشان نسبت می دادند ولی ما آنها را هلاک کردیم و او از این ها عبرت نگرفت تا مطلب را ادامه می دهد که غرور ثروت کجا کشید و رژه ثروتش را توضیح می دهد که چه کار می کند تا آخر می رسد به این مطلب که فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ که ما به زمین کشیدیم هم خودش را و هم تشکیلاتش را و از  این همه اطرافیان و دوستان و نوکران کسی نتوانست او را یاری کند و آن هائی که آرزو می کردند خوشا به حال قارون وقتی فردا آن وضع را دیدند شکر خدا کردند که ما آن طور نشدیم.

پس قرآن صراحتاً می فرماید تولید روزی از تو نیست بلکه کار تو شرط رسیدن به روزی است.

مطلب چهارم این که آن کاری که برای کسب روزی شرط است در آیات و روایات تعریف های مشخصی دارد :

فرمود : " وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ " که چنین کاری موجب " يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا  وَيَرْزُقْهُ " می شود. یعنی کار مطابق تقوا و نیز به تناسب استعداد و شرایط هر کس باشد آن چیزی که از دست هر کس بر می آید، نه این که حتما باید بیل و کلنگ بزنیم، آقائی استعدادش در آن است، آقای دیگر استعدادش در علم است. یک آقائی بود که صاحب پاساژ بود، می گفت من چرا باید خمس بدهم، آن آقا هم برود کار کند. آقائی جواب داد : وقتی مهندسی نقشه ای برای تو می کشد پول می دهی و نمی گوئی چرا بیل و کلنگ نمی زنی. برای آن مهندس که دو سه ساعت کار کرده چند میلیون می دهی، ولی برای آن کارگر بیچاره که از صبح تا شام کار می کند ده هزار تومان هم نمی دهی و این جا استدلال هایت را پیاده نمی کنی ؟! پس هر کس به تناسب کاری که از دستش بر می آید و استعدادی که دارد مربوط به شرط اوست. عالِمی که زحمت می کشد و دنبال علم می رود و خمسی را که خدا تعیین کرده می گیرد او هم دارد کار می کند. اگر آن آقا شب و روز مطالعه نکند و بیل و کلنگ بزند چه کسی می تواند ظرافت های دین را استنباط کند تا نقشه زندگی تو را به تو بدهد. تو که از صبح تا شام مشغول کار خودتی.

بله می توانیم بگوئیم کسی که درست و حسابی درس نمی خواند، نباید به او پول دهیم. ولی این که خمس داده نشود !!! خمس مربوط به مراجع، امام و خداست. مالک اصلی می گوید مربوط به اوست. این که من می گویم چرا بدهم ؟ از این ریشه بر می آید که من کار را مولد ثروت می دانم. البته بحث روزی حلال است، روزی حرام که بحث جداگانه ای است. از دیدگاه اسلام روزی حلال تولیدش از خداست، شرطش کار مفید است که هر کس به تناسب استعداد خودش براساس تقوی انجام دهد.

قارون می گفت من طبق علمی که داشتم به دست آورده ام. ما هم کشیدیم وضعیت او را به آن حالت.

نمونه هائی از کارهائی که قرآن و معصومین فرموده اند اشاره می شود که [بدانیم] کار وسعت بیشتری دارد و تنها یک بعد از کار را در نظر نگیریم. 

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم : " مَن طَلَبَ العِلمَ تَکَفَّلَ الله بِرِزقِهِ ".

هرکس به دنبال علم باشد، واقعا دنبال آگاهی دین باشد تا خوب و صحیح زندگی کند و جامعه را هدایت کند و به نیت الهی دنبال علم باشد، خداوند شخصا روزی او را تقبل می کند. منتهی ایمان می خواهد، امام خمینی رحمه الله فرش کهنه ای را هم نداشت ولی وقتی خدا اراده کرد، کنزهای کشور را در اختیارش گذاشت. کسی که واقعا برای خدا یاد بگیرد [چنین است]. احوالاتی است در زندگی بزرگان. اینهائی که خمس می دهند منت نگذارند که ما دستگاه مراجع را می گردانیم. حضرت [امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف] عنایت هائی دارد برای آن مراجع عظام که صائنا لنفسه حافظا لدینه هستند.

[در مورد حضرت آیت الله حجت کوه کمره ای وارد شده است که] یکی از ماه ها دیگر پول نمی رسید شهریه طلاب را بدهد، اواخر ماه می شد و چیزی به او نمی رسید. بزرگوار بلند می شود و می رود به مسجد جمکران، خاکروبه های مسجد را جارو    می کند، دو رکعت نماز می خواند، سر برج حواله دقیقاً همان مقدار که آقا لازم داشت دم در می آورند و می دهند.

در حالات جناب سید بحرالعلوم که مطالبی خیلی شگفت انگیز است. این نیست که با ده تومان خمس این دستگاه را می چرخانیم تا دشمن هم با چند شایعه که خمس را ندهیم دستگاه خاموش شود، این ها این دیدگاه - که روزی مولدش خداست – را نفهمیده اند و لذا اشتباه می کنند.

[اصل این حدیث به این صورت در جوامع روائی یافت نشد، ولی در منیة المرید ص160 حدیثی با این الفاظ بود : و قد ورد     في الحديث عن النبي صلی الله علیه و آله و سلم  أن الله تعالى قد تكفل لطالب العلم برزقه.]

روایتی دیگر :

" من تفقه فی دین الله کفاه الله من حیث لا یحتسب " اگر کسی به دنبال تفقه در دین باشد نه به دنبال دکان بازی، مرید بازی، فقط برای خدا (که در روایت دیگر شرایط بیان شده) خداوند خودش کفایت می کند همّ زندگی او را از جائی که به خیال هم نمی آید. پس علم یک کار است، کار مفید است که بر اساس تقوای الهی می باشد که کمتر از آن خواربار فروشی در جای پرت نیست.

" و قال أبو عبد الله علیه السلام  من حسن بره في أهل بيته زید فی رزقه " هرکس برای خانواده اش خوب باشد، خداوند روزی او را زیاد می کند. (بحار ج66 ص407 و 408 ح117)

" قال أبو عبد الله علیه السلام إن البر يزيد في الرزق " اصلا نیکی کردن روزی را جلب می کند. (بحار ج71 ص81)

" وَ عَنْهُ علیه السلام  قَالَ حُسْنُ الْخُلُقِ يَزِيدُ فِي الرِّزْقِ" (بحار ج68 ص396ح77) این ها شانس نیست. شانس اصلا یعنی     چه ؟! همه چیز روی حکمت است : خوش خلق و دل گشاد است. ولی آن یکی با همه چیز، با سایه خودش و حتی با زباله و.... هم دعوا می کند !! ولی این خوش خلق است. خوش خلق عرض شد یعنی چه.

   " الامام علی علیه السلام : فِي سَعَةِ الْأَخْلَاقِ كُنُوزُ الْأَرْزَاقِ " (کافی ج8 ص22) وسعت و بردباری و سعه صدر گنجینه های روزی است، حوصله گنج روزی است. اینکه انسان زود از کوره در نرود، زود تصمیم نگیرد، زود نتیجه نگیرد، سوء ظن نکند، زود موضع نگیرد، با حوصله و مطالعه و متانت [عمل کند]، کنزهای روزی در وسعت روح است.

   عنه علیه السلام : " العسر یفسد الاخلاق و التسهل یدر الارزاق " (غررالحکم) سخت گیری، مشکل تراشی کردن، به هر چیزی پاپوش درست کردن، اخلاق را فاسد می کند. (البته سخت گیری جدای از دقت نظر است، بهانه تراشی متفاوت است) اینکه انسان شل و ول باشد و به هر چیزی بگوید که می خواهم آسان بگیرم پس ول کن، درست نیست !! با زیر دستان و کسانی که تحت اراده او هستند : سرپرست خانواده با زن و بچه، معلم با شاگرد، رئیس جمهور با وزرایش، هرکس با زیردستان خودش بی خودی اشکال تراشی نکند. چه لزومی دارد که بهانه تراشی کند. اصلا آسان گیری روزی ها را سرازیر می کند.

   " أَنَّ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله و سلم  قَالَ الرِّزْقُ أَسْرَعُ إِلَى مَنْ يُطْعِمُ الطَّعَامَ مِنَ السِّكِّينِ فِي السَّنَامِ" (کافی ج4 ص51) کسی که اطعام می کند برای مساکین، فقرا و نیازمندان، اثر آن در ایجاد کردن روزی سریع تر از چاقو در کوهان شتر است.

عن امام علی علیه السلام : " مواسات الاخ فی الله تزید فی الرزق " (بحار ج71 ص395) مواسات با برادر خودش در مال خودش یعنی اینکه نیازمندی های او را هم در نظر بگیرد و در رفع آنها او را همراهی کند. چنین روحیه ای روزی را زیاد می کند. این ها همه مسائل اصلی و بخش عظیمی از روزی و اقتصاد اسلامی است.

عنه علیه السلام : " اسْتِعْمَالُ الْأَمَانَةِ يَزِيدُ فِي الرِّزْقِ " (بحار ج72 ص172) امانت داری موجب زیادی روزی است.

عن ابی جعفر علیه السلام : " عَلَيْكَ بِالدُّعَاءِ لِإِخْوَانِكَ بِظَهْرِ الْغَيْبِ فَإِنَّهُ يَهِيلُ الرِّزْقَ يَقُولُهَا ثَلَاثاً ". (بحار ج73 ص60) انسان واقعا به آن صفای باطن برسد که در پشت سر برادرش او را از ته دل دعا کند. انگار که حاجت خودش را می خواهد. واقعا برای یک بار هم که شده امتحان کنیم که برای آن دوست صمیمی مان از ته دل دعا کنیم. انسان اگر به چنین مقامی برسد مثل میوه ای که رنگش خیلی شفاف است، این طور نیست که رنگ کرده اند شفاف شده، بلکه او به آن کمال درونی رسیده که اثرش در پوست  است. این که انسان در پشت سر برادرش دعا کند، وقتی عملی است که به آن صفای باطن برسد و اگر صفای باطن این طور باشد، اصلا درِ روزی برایش باز می شود.

یکی از عزیزان می گوید : مدتی بود که خداوند به من عطر روزی می کرد. به بهانه های مختلف خداوند می رساند و بچه ها هم استفاده می کردند. می گوید یک روزی عطری بسیار خوش بو را خدا روزی کرد. این دفعه طوری خوشم آمده بود که گفتم اگر دم دست بگذارم، بچه ها چند روزه حسابش را می رسند و تمامش می کنند. لذا پنهان کردم تا مواقع خاص از آن استفاده کنم. هیچ کس هم سر در نیاورد. بعد از چند روز به بهانه ای ریخته شد و دو سه ماه هیچ عطری پیدا نشد. جالب تر این که می گوید من رفتم و عطری را خریدم، باز هم ریخت. هر چه کردم که عطری تهیه کنم، چند روز بیشتر دوام نیاورد. تازه متوجه شدم که خودم بخلی کرده ام که این امتحان خدا بود که می خواست بفهماند که تو که نمی توانی عطری را که خودت خریدی نگه داری کنی، چرا آن رذیله بخل را انجام دادی. مدت ها در عطر بسته شد. عالم خلقت خیلی عجیب است. اینکه ما در حق برادرمان دعا کنیم، این طور نیست که دروغکی پا شویم و.... این دعائی است در حق برادرت که ناشی از صفای باطن و محبت صفای بی غل و غش برادرانه است. آن چنان که او ناراحت است من هم ناراحت باشم. این میوه براق را رنگ نکرده اند، از درون رسیده که رنگش برق می زند.

" عَنِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم  أَنَّهُ شَكَا إِلَيْهِ رَجُلٌ قِلَّةَ الرِّزْقِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله و سلم أَدِمِ الطَّهَارَةَ يَدُمْ عَلَيْكَ   الرِّزْقُ "  (مستدرك‏الوسائل ج 13 ص41 ح12) وقتی سوال شد که دوست دارم رزقم توسعه یابد، حضرت فرمود ادامه بده بر طهارت داشتن.

عنه صلی الله علیه و آله و سلم : " أكثروا من الصدقة ترزقوا ". (بحار ج73 ص178 ح10).

قال الباقر علیه السلام : " الزكاة تزيد في الرزق ". (بحارالأنوار ج75 ص 182 باب 22).

قال ابو عبدالله علیه السلام : " مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زِيدَ فِي رِزْقِهِ ". (کافی ج2 ص105).

درون انسان اگر پاک باشد و صفای باطن داشته باشد و نیتش خیر باشد، این روزی را زیاد می کند.

پس مطلب دیگر اینکه روزی که خدا به ما قسمت کرده حتمی است ولی ما خودمان سبب می شویم که قسمت مان نشود. بحثمان در روزی حلال است نه از راه حرام. بحث روزی حلال که خدا قسمت ما کرده است ولی ما کاری می کنیم که آن روزی قطع  می شود.

عن ابی جعفر علیه السلام قال : " إِنَّ الْعَبْدَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيُزْوَى عَنْهُ الرِّزْقُ ". (کافی ج2 ص270 ح8) البته بنده گناهی را انجام می دهد، پس روزی از او گرفته می شود.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم : " مَنْ حَبَسَ عَنْ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ شَيْئاً مِنْ حَقِّهِ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ بَرَكَةَ الرِّزْقِ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ ". (بحار ج73 ص335) هرکس چیزی از حق برادر مسلمش را حبس کند، خداوند برکت روزی او را قطع می کند که این حق معنای گسترده ای دارد.

پس خلاصه بحث در روزی این شد که روزی از طرف خدا است، کار کردن شرط رسیدن به روزی است. هر کاری که مربوط به استعداد شخص و مطابق تقوی است. گناه و آن صفات رذیله که موجب از بین رفتن روزی می شود که استغفار اثر دارد که جبران شود. پس روزی که از طرف خدا است کم و زیادش امتحان خدا است. تا این مقدار شاید تمام باشد.

 

جلسه 55

بسم الله الرحمن الرحيم

در ادامه بحث حدیث معراج فرمود : " وَعَجِبْتُ مِنْ عَبْد لا يَدْرِي أنِّي راض عَنْهُ أوْ ساخِطٌ عَلَيْهِ وَهُوَ يَضْحَكُ. " تعجب می کنم از بنده ای که نمی داند که آیا من از او راضی هستم یا بر او خشمگینم، با این حال می خندد.

عرض کردیم که خداوند تحت تاثیر هیچ چیزی قرار نمی گیرد که تعجب کند، بلکه بیان این است که مطلب آن قدر غریب است که جای تعجب و شگفتی است. در باره خنده، روایت های متعددی است که در کتاب میزان الحکمة سند آن ها را نوشته که چند نمونه را به مناسبت بحث عرض می کنیم :

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام  قَالَ : " إِذَا قَهْقَهْتَ فَقُلْ حِينَ تَفْرُغُ اللَّهُمَّ لَا تَمْقُتْنِي. " (وسائل الشیعه ج12 ص114 ح15799) وقتی قهقهه کردی از خدا بخواه که خدایا مرا به خشم خودت مبتلا مکن.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  قَالَ : " ضَحِكُ الْمُؤْمِنِ تَبَسُّمٌ. " (وسائل ج16 ص114 ح15800) خنده مومن با تبسم است نه با قهقهه.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : "  كَثْرَةُ الضَّحِكِ تَمْحُو الْإِيمَانَ. " (وسائل ج12 ص117 ح15816) زیاد خندیدن ایمان را محو می کند.

امام صادق علیه السلام : چه بسیار کسانی که بیهوده زیاد می خندند و در روز قیامت زیاد گریه می کنند.

عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ : " كَانَ عِيسَى علیه السلام  يَبْكِي وَ يَضْحَكُ وَ كَانَ يَحْيَى علیه السلام  يَبْكِي وَ لَا يَضْحَكُ وَ كَانَ الَّذِي يَفْعَلُ عِيسَى علیه السلام أَفْضَلَ. " ( مستدرک ج8 ص413 ح9834) حضرت عیسی هم گریه می کرد و هم می خندید و حضرت یحیی گریه می کرد و نمی خندید و کار حضرت عیسی برتر از حضرت یحیی است.

الامام العلی علیه السلام قال : " إِنَّ الزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا تَبْكِي قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ ضَحِكُوا وَ يَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَ إِنْ فَرِحُوا. " (نهج البلاغه خطبه 113) البته زاهدین در دنیا قلبشان گریه می کند اگرچه صورتشان می خندد و درونشان در حالت حزن زندگی می کنند اگرچه ظاهرشان در شادی و خوشحالی است.

در این احادیث نکته های دقیقی را بیان می فرماید و آن این که اصل خنده مذموم نیست. فرمود حضرت عیسی کارش از حضرت یحیی بهتر است. یا فرمود کثرت ضحکی که لاعباً یعنی بیهوده باشد. از این ها استفاده می شود که منظور از آن ها خنده ای است که از روی غفلت باشد. انسان وقتی از خدا و قیامت غافل شد و خندید، این خنده خطرناک است، این خنده باعث محو ایمان        می شود، نه اینکه خود خندیدن مذموم است.

خود خندیدن یک امر مطلوبی است. این که خنده در اثر هیجانات روحی انسانِ غافل  سرمی زند، آن قهقهه ای هم که پیش      می آید ناشی از این گونه غفلت ها [ی خطرناک است] و این آن قدر مهم است که در حدیث معراج جایگاه خاصی را در دستورالعمل بازکرده است. پس اصل خنده مطلوب است اما خنده ای که در آن غفلت نباشد. و معلوم می شود که گاهی است که انسان ولو در حال غفلت نیست اما ناخودآگاه صدای قهقهه ای از او ممکن است بیرون بیاید [که در این صورت باید] استغفار کند و از خدا بخواهد که مرا مورد خشم قرار مده.

نکته دیگری هم که از این روایت ها استفاده می شود این بود که خنده در صورت ظاهر باشد و درون انسان در دست خودش  باشد. روی نگرانی از این که خدا از من راضی است یا خشمگین، درونش محزون باشد، اما در برخورد با مردم بشاش و خنده رو باشد. از درون دل، انسان قهقهه نداشته باشد و این در انسان اصلا به وجود نمی آید مگر اینکه غافل باشد، چون اگر غافل نباشد چنین خنده ای از ته دل به این صورت پیش نمی آید.

پس جمع بندی این روایات آن شد که اصل خنده مذموم نیست، بلکه مطلوب است و خنده بهترینش تبسم است و خنده وقتی از غفلت انسان ناشی شود، این خطرناک است تا حدی که ایمان را محو می کند و در روز قیامت چنین انسانی بسیار گریه ها خواهد داشت.

بحث عجبت تمام شد و در ادامه حدیث، مطلب جدیدی را می فرماید :

" يا أحْمَدُ! إنَّ فِي الْجَنَّةِ قَصْراً مِنْ لُؤْلُؤ فَوْقَ لُؤْلُؤ وَدُرَّة فَوْقَ دُرَّة لَيْسَ فِيها نَظْمٌ وَلا وَصْلٌ، فِيهَا الْخَواصُّ، أنْظُرُ إلَيْهِمْ فی كُلَّ يَوْم سَبْعِينَ مَرَّةً وَأُكَلِّمَهُمْ كُلَّما نَظَرْتُ إلَيْهِمْ، وَأزِيدُ فِي مُلْكِهِمْ سَبْعِينَ ضِعْفاً وَإذا تَلَذَّذَ أهْلُ الْجَنَّةِ بِالطَّعامِ وَالشَّرابِ تَلَذَّذُُ أُولـئِكَ بِذِكْرِي وَ كَلامِي وَ حَدِيثِي. قالَ: يا رَبِّ! ما عَلامَةُ أُولـئِكَ؟قالَ: مَسْجُونُونَ قَدْ سَجَنُوا ألْسِنَتَهُمْ مِنْ فُضُولِ الْكَلامِ وَبُطُونَهُمْ مِنْ فُضُولِ الطَّعامِ. "

اول در مورد کیفیت جنتی که با جنت های قبلی تفاوتی دارد که در آن قصری است از لولوء بالای لولوء، دُرّ بالای دُرّ. ویژگی انبوه لولوء ها و دُرّها که این قصور را درست کرده اند، این است که به هم پیوند نخورده اند و متصل نشده اند، روی آن نظمی که ما عادت داریم و با آن آشنا هستیم قرار نگرفته است ؛ نظمی که ما تاکنون با آن آشنا بودیم را ندارد که این چند نکته را می خواهد بفهماند. معلوم می شود که اصلا از بیخ و بن، نظام آن بهشت یک وضعیت خاصی دارد. نظم از نظر ما معنای خاصی است و آن  بی نظمی که نقص برای چیزی است، در این نظامی است که ما با آن هستیم. در نظامی که ما در آن زندگی می کنیم، بی نظمی  نقص است. پس آن چه نظامی است که اساسا بی نظمی آن زیبا است. پس مفهوم این شد که بی نظمی که معنای آن را تصور       می کنیم چنین بی نظمی نیست. مثالی ساده عرض کنیم تا مطلب بیشتر به ذهن [بیاید] (این ظرافت ها !!!).

مثلا ما وقتی صحبت از " محکم " می کنیم، محکم مفهوم خاصی در ذهن ما دارد : محکم یعنی چیزی که غیر قابل شکست   است. اگر کسی بگوید که ما چیزی را می گوئیم که محکم است ولی چنین معنائی هم ندارد، اصلا غیر آن است و حتی درست برعکس آن می باشد. واقعا نمی شود !! محکم باشد ولی شکست پذیر باشد. استخوان چیست ؟ می گوئیم استخوان محکم است و به هر بهانه ای نمی شکند. در مقابل یک ضربه فوق العاده، محکم ترین عضو استخوان است ولی چشم و مغز هم بسیار محکم است. ولی نه آن محکمی که تو مفهومی را تصور می کنی، بلکه این در ظرافت و لطافت استحکام دارد. یک چنین چیزی با چنان لطافتی کار چنان شگفتی را می کند، این در ظرافت و لطافت خودش چنان استحکامی دارد که کاری بالاتر از استخوان را می کند. پس دایره معنای استحکام و لطافت را باید باز کنیم. آن معنای محدودی که خودمان را زندانی کرده ایم باید باز کنیم، آن وقت است که به یک حقیقت هائی دیگر می رسیم که ای بسا درست مقابل این مفهومی باشد که با آن آشنا بودیم. با مفهوم قبلی، محکم یعنی سنگ. اما مثلا آب در خواص و لطافت خودش یک استحکامی دارد  بالاتر از آن استحکام را که در سنگ تصور می کنید. پس نظم را که تا حال آشنا شدیم، عامل زیبائی و پایه زیبائی می دانیم و چیزی اگر نظم نداشته باشد، عین نقص مجموعه است. اما این مفهومی است که ما در این عالم پائین از نظم داریم و روی آن نظم، بی نظمی اش نقص می شود. معلوم می شود که عالمی بالاتر است که در آن    بی نظمی نه از سنخ بی نظمی  این عالم ماده است تا نقص باشد و خود این نکته ما را به مبنای دیگری وارد می کند. مثلا وقتی    می گوئیم عدد 14 در مبنای 10 متفاوت است از عدد 14 در مبنای 3، وقتی مبنا عوض شد مفهوم یک چیز دیگر می شود. باید از این مبنا در بیائیم و وارد آن مبنا شویم تا ببینیم آن عدد چه معنائی می دهد. عدد 14 در مبنای 10 این معنا و مفهوم را داشت که ما با آن آشنا هستیم ولی در مبنای 3 عد 14 مفهومی دیگر شد، گر چه صورتاً 14 می بینیم. بی نظمی بر مبنای این عالم این مفهوم را دارد.

این چه مفهومی است که قرآن و حدیث معراج [بیان می کند]. نکته دقیقی که تمام نوابغ عالم باید جمع شوند تا کشف کنند این چه عالَمی است که در آن بی نظمی نه مفهوم آن بی نظمی را می دهد که ما با آن آشنا هستیم و در آن عالم، بی نظمی معنای دیگری را دارد و حتی زیباتر از آن نظمی که ما داریم بیان می کند.

حالا یک وقت است که می خواهیم یک سوزن را به جای دیگری بکشیم، می گوئیم آقا طناب و نخی می خواهد تا متصل کرده و سوزن را بکشیم. ولی کشیده شدن دیگری هم از نوع نیروی مغناطیسی است که هیچ کدام از خصوصیات نخ را ندارد و حتی منظم تر و دقیق تر از آن و بدون نیاز به نخ می کشد، در حالی که تصورمان آن بود که تا نخی را بند نکنیم، کشیده نمی شود.

این مبنا نکته قابل توجهی است : " لَيْسَ فِيها نَظْمٌ وَلا وَصْلٌ " این چه زیبائی است که نمونه آن در این نظام و حتی بالاتر در بهشتی که یک سری نظم دارد نیست و بالاتر از این ها است ؟! کدام مرتبه از بهشت را به ما توجه می دهد ؟! " فِيهَا الْخَواصُّ " در آن خواص وارد می شوند.

بخواهیم این مطلب را یک خرده بیشتر تطبیق بدهیم به نظام ها و مثال های این عالم که چگونه چیزی خارج از این عالم باشد و از خواص این عالم نداشته باشد و بلکه قوی تر هم باشد، همان معجزات است که در قرآن آمده است. معجزات انبیاء علیهم السلام که به صورت اسباب ظاهری باید تخم یک مار تربیت شود، مراحلی از این عالم را طی کند تا ماری شود، ولی عصای حضرت موسی و چوب دستی او بلافاصله تبدیل به مار شد. چه چیز بر آن اثر گذاشت که هیچ یک از خواص این عالم را نداشت ؟ مسیر تکاملی تخم به حیوان را طی نکرد ولی از آن محکم تر و قوی تر و سریع تر و با کیفیتی بالاتر است.

این یک نظمی است نه از جنس نظم این عالم که با آن آشنا هستیم، نسبت به این عالم بی نظمی تمام است ولی کاشف از حقیقتی بالا است. به جای این که اشکال کنیم و بگوئیم این معجزات خلاف نظام عالم است و نظم این عالم را به هم می زند، چرا این قدر کوتاه فکر کنیم و خود را به زحمت بیندازیم که نه آقا مطابق نظم عالم نیست ؟ چرا نگوئیم که قرآن می خواهد از علوم بالائی خبر دهد که این انسان کودک با علم کودکانه اش را می خواهد بالا بکشد.

مثلا کسی در یک روستا یک گلوله را از حلقه ای نمی تواند عبور دهد و می گوید نمی شود. بگوئیم نه آقا شما باید طوری عبور دهید که خراش هم برندارد !! می گوید آقا محال است و نمی شود. باید این حلقه را بکشیم و بعد رد کنیم. هرچه می گوئیم قبول    نمی کند و بالاخره گیج هم می شود که تو می گوئی خراش هم برندارد ؟! می گوئیم آن چه که تو با آن آشنا هستی خودت را در آن زندانی نکن. این هائی که تو می گوئی طبق قاعده ای که تو می گوئی درست است ولی این ها که تو در آن زندانی شده ای که باید بریده شود و بعد حلقه کشیده شود بعد فرو رود و یا آن قدر بکوبیم تا نازک شده و از آن رد شود [در دیدگاه پائین است] ولی ما از یک نظم و قانون خبر می دهیم که اصلا جدای از این نظم هائی است که تو با آن آشنا هستی. می خواهیم بگوئیم حقیقتی است به نام انرژی حرارتی که حلقه را منبسط کرده و آن را باز می کند و گلوله از آن رد می شود و دوباره به جای خود برمی گردد. در این حالت نه تنها خراش نیست بلکه خیلی با کیفیت تر از آن است.

چرا نمی خواهید این حقیقت برتر را کشف کنید. چون انرژی هم مثل اره به چشم دیده نمی شود و کشف خواص انرژی زحمت  می خواهد. چون ما عادت کرده ایم که با این ابزار انجام دهیم، آن انرژی لطیف را نمی خواهیم کشف کنیم و تعصب به خرج        می دهیم و می گوئیم شما می خواهی نظم این قانون را به هم بزنی ؟

این ها همه در طول هم هستند و در عرض هم نیستند. اینطور نیست که چوب دستی وقتی اژدها می شود، این عامل اگر کشف شد، در عرض آن باشد بلکه در طول آن است و آن چنان قوی است که خارج از این زمان و محدوده این عالم است که با آن آشنا شده ای.

خداوند به صراحت می فرماید که حضرت عیسی علیه السلام گِل را برداشت و به شکل پرنده درآورد، به اذن خداوند در آن دمید و آن پرنده شد. این کدام مرحله تکامل است ؟! داروین و امثال او حق دارند گیج شوند، چون مثل آن روستائی است که فقط با ابزار آن روستا آشنا شده. هنوز به این مرحله که باذن الله یعنی چه، نرسیده است. در آن نظمی که با آن آشنا شده ایم کاملا بی نظمی است، ولی در محدوده آن دایره بحث نمی شود که بی نظمی شود. این یک حقیقتی است که ما را توجه می دهد آن را کشف کنیم. وقتی در این عالم بی نظمی (منظور معجزات و...) قوی تر از آن نظمی است که ما در آن زندگی می کنیم، در بهشت چه غوغا خواهد شد. وقتی کسی نمی تواند با همه تشکیلات پزشکی اش یک پرنده مریض را خوب کند، با یک انسان که گِل را به اذن الله پرنده می کند، چه قدر در زندگی متفاوت اند.

پس مراتب بهشت چقدر بی نهایت هستند که این شناخت مبنائی از بهشت را خداوند توجه می دهد. عبارت خیلی نابی است. تعریف بهشت چطور؟

از لولوء و دُرّی که هیچ نظم و وصلی که ما تا به حال آشنا بودیم در آن جا بین اجزاء آن نیست. این نه به آن معنا که نقص   است، بلکه به معنای مرتبه ای ناپیدا و غیر قابل فهم به انسان معمولی که ما را توجه می دهد به مراتبی از بهشت که خواص در آن راه دارند.

در ادامه، خداوند مختصر زندگی از آن بهشت را می فرماید :

من در آن بهشت به آن ها نگاه می کنم هر روز 70 بار. حالا نگاه می کنم یعنی چه ؟ 70 بار یعنی چه ؟ می فرمایند 70 بار نه اینکه درست عدد 70، بلکه زیاد و خیلی. این نظر چیست ؟ می فرماید نه اینکه صرفاً نظر می کنم، بلکه هر وقت هم نظر می کنم با آنها صحبت می کنم و هر وقت که نگاه می کنم، 70 برابر ملک آن ها را توسعه می دهم. معلوم است دیگر، وقتی مبنا چیزی دیگر شد، حساب ها هم چیز دیگر خواهد شد. اگر بخواهیم از درون خاک، براده های آهن را جمع کنیم، شاید ده ساعت طول کشد و باز هم نهایتاً دقیق نباشد. کار همین ده ساعت را یک میدان مغناطیسی قوی و کاملا دقیق انجام می دهد. وسعتش وسعت دیگری است. آن جا ماده نیست که تزاحم ایجاد کند. آن بهشتی که نظم این عالم را ندارد، زندگی آن هم این طوری است : نگاه می کنم و در هر نگاه هم تکلم می کنم با آن ها و وسعت می دهم ملک آن ها را.

" وَإذا تَلَذَّذَ أهْلُ الْجَنَّةِ بِالطَّعامِ وَالشَّرابِ تَلَذَّذُُ أُولـئِكَ بِذِكْرِي وَ كَلامِي وَ حَدِيثِي. " این بهشت پائین که با آن نظمی که شما با آن آشنا هستید که اهل آن از طعام و شراب آن لذت می برند، آن ها در آن بهشت بالاتر از ذکر و کلام و حدیث من لذت می برند.

" قالَ: يا رَبِّ! ما عَلامَةُ أُولـئِكَ ؟ " علامت آن خواص چیست ؟ می فرماید : زندانی ها که زبان خودشان را از فضول کلام زندانی می کنند و شکمشان را از فضول طعام زندانی می کنند. بحث کلام و جوع که جلسات قبل مفصلا عرض شده است. حال تیمناً یکی دو آیه می خوانیم :

سوره سجده آیه 17 : " فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاء بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. " هیچ کس نمی داند (با این توضیح که عرض شد وقتی مبنا عوض شد چیز دیگری می شود، آیه صریح می فرماید) چه چیز پنهان و مخفی برای آن ها از نور چشم (قرة اعین می فرمایند این است که انسان وقتی یک چیز خیلی شاد کننده ای را می بیند، شدت شادی از چشمانش هم مشخص است. مثلا آقائی حتی پول نداشت که دوچرخه بخرد و حتی فکرش را نمی کرد که دوچرخه داشته باشد، حالا به او بگویند که فلان ماشین مدل بالا مثلا بنز را برایت آماده کرده اند، از شدت شادی از چشمانش برق بلند می شود و چشمانش فریاد می زنند) و اینکه چه چیز برای آن ها پنهان شده از لذت هائی که انسان را به هیجان می آورد. که این " جَزَاء بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ " است، پاداشی است مقابل آن چه انجام داده اند.

سوره قیامت آیه 22 و 23 : " وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ  إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ. " اولی ناضرة یعنی بشاش و شاداب و دومی یعنی نظاره کننده : در روز قیامت صورت هائی است بسیار بشاش و شاداب که به پروردگارشان توجه می کنند و لذتشان در تماشای به پروردگارشان است، که این حاکی از مرحله ای بالا از بهشت است که خیلی کوتاه به آن اشاره فرموده است.

حالا در روایات هم مطلب را خیلی باز کرده است که به عهده خود عزیزان.

 

 

دانلود فایل Word جلسات 37 -80 جزوه سرالاسرا به صورت زیپ: لینک مستقیم  -  لینک غیر مستقیم