اصول عقاید (استاد قرائتی) فصل 1: نياز به دين
دانلود فایل PDF ویرایش شده آماده چاپ با فونتی زیبا: لینک مستقیم - لینک غیر مستقیم
فصل 1: نياز به دين
كدام راه ؟
راه دين يا راه برتر
انتخاب راه دين ، سفارش عقل است
انتخاب راه دين ، مطابق فطرت است
دينِ فطرى يعنى چه ؟
غبارهاى فطرت
عوامل شكوفايى فطرت
امتيازات دين
نياز به دين
بحث اصول عقايد را با طرح سؤ الى شروع مى كنيم :
آيا انسان به دين نياز دارد؟
قبل از پاسخ اين سؤ ال ، لازم است ابتدا نيازهاى انسان را ذكر كنيم .
هر انسانى سه نوع نياز دارد:
1- نياز شخصى 2- نياز اجتماعى 3- نياز عالى
نياز شخصى ، مثل نياز به غذا، پوشاك ، مسكن ، همسر.
نياز اجتماعى ، امورى است كه انسان چون در جامعه زندگى مى كند به آنها نياز دارد. مانند قانون ، مقرّرات و رهبر.
نياز عالى ، نياز انسان به شناخت و معرفت است ، كه بشر سؤ الات متعدّدى درباره خود و هستى دارد و مى خواهد خيلى چيزها را بشناسد و بداند و درباره آنها اطلاعاتى داشته باشد. مثلا شناخت هستى و مبداء آن ، شناخت هدف هستى و مقصد و پايان آن ، شناخت راه زندگى و شناخت حقّ و باطل ، از جمله نيازها وخواسته هاى هر انسانى است .
اكنون بار ديگر سؤ ال قبلى را تكرار مى كنيم : انسان چه نيازى به دين دارد؟
پاسخ : در ميان انواع نيازهاى انسان ، دين ، پاسخگوى نيازهاى عالى اوست . انسان ها براى پاسخگويى به نيازهاى عالى خود به دين نيازمندند، و دين به سؤ الات فوق پاسخ مى دهد.
دين توضيح مى دهد كه سرچشمه هستى كجاست ، آفريدگار هستى كيست ، هدفِ هستى چيست ، معيار شناخت حقيقت كدام است و مسئوليّت ما در اين مجموعه چيست .
كدام راه ؟
ما انسان ها، براى سعادت و رشد خود به برنامه و طرح نيازمنديم و از سه طريق مى توانيم برنامه مورد نياز خود را به دست آوريم . به عبارت ديگر سه راه پيش روى ماست :
1- طبق ميل و سليقه خود عمل كنيم .
2- طبق خواسته هاى مردم برنامه خود را تنظيم كنيم .
3- خود را تسليم خدا نماييم و راه خود را فقط از او بگيريم .
راه خود
راه خود ساخته ، هرگز راه مطمئنّى نيست ، زيرا معلومات ، اطلاعات و دانش انسان بسيار محدود است . او شاهد صدها اشتباه و خطا در اعمال گذشته خويش است . وجود پشيمانى هاى بسيار در زندگى ما دليلى است بر اشتباه بودن راهى كه رفته ايم و چه بسيار از تصوّرات ، برداشت ها و قضاوت هاى ما، كه بعدا معلوم مى شود اشتباه بوده است .
مضافاً، طوفان غرائز هر لحظه انسان را از سويى به سويى مى برد وخواسته هاى جديدى را مطرح مى كند، با اين وضع آيا صلاح است باز هم در انتخاب راهى كه به سعادت يا شقاوت هميشگى انسان مربوط مى شود، طبق فكر ناقص وعلم محدود خود عمل كند؟!
راه مردم
راه دوّم نيز در نامطمئن بودن ، دست كمى از راه اوّل ندارد، چون همان خطا و سهو و محدوديّت كه در دانش و انديشه من بود در نظريه ديگران نيز هست . همان گونه كه من در دام هواها و هوس هاى خويش گرفتارم ، ديگران نيز همين گرفتارى را داشته و دارند و همان طور كه من بارها پشيمان شده و مى شوم ، ديگران نيز همين پشيمانى را داشته و خواهند داشت .
از همه اينها گذشته ، هيچ دليلى وجود ندارد كه من از سليقه خود صرف نظر كنم و دنبال سليقه هاى گوناگون ديگران باشم . آزادى خود را رها كرده ، اسير كسانى شوم كه نه حقيقت مرا مى شناسند، نه سعادت ابدى مرا مى دانند و نه معلوم است كه خير خواهم باشند.
راه دين يا راه برتر
راه دين ، راهى است كه آفريدگار براى ما قرار داده و بديهى است كه سازنده هر كالايى به مشخّصات و نيازهاى آن از ديگران آگاه تر است و بهتر از هر كسى مى تواند مقرّرات مربوط به نحوه استفاده و يا حفظ و نگهدارى آن را مشخّص نموده ، اعلام كند.
آيا وجود انسان ، از يك كالاى ساخته دست بشر كمتر ويا ساده تر است ؟! راه ما و مقرّرات و قوانين زندگى ما را نيز بايد سازنده وخالق ما يعنى خداى بزرگ بيان كند، زيرا او از هر كس نسبت به بندگان خود آگاه تر و مهربان تر است .
انتخاب راه دين ، سفارش عقل است
علاوه بر مطالب فوق ، انتخاب راه دين ، امرى كاملا عقلانى ومنطقى است ؛ زيرا انسان عاقل هميشه احتمال خطر را خصوصا اگر مهم باشد، جدّى مى گيرد.
در جمعى كه به مسافرت مى روند، آن كسى بر مبناى عقل و خرد گام برمى دارد كه هنگام سفر و احتمال خطر، چيزهايى با خود برمى دارد، طنابى براى بكسل كردن ، زنجير چرخى براى يخبندان ، جك و زاپاسى براى پنچرى ، چراغ قوّه اى براى تاريكى و چوب و چماقى براى حمله دزدى مسلح .
انسان عاقل همواره به پيش آمدهاى احتمالى سفر فكر مى كند و اين وسايل را همراه خود مى برد، در مقابل ، افرادى كه از عقل خود بهره اى نمى گيرند، سفر را آغاز كرده ، هيچ يك از وسايل مورد نياز را برنمى دارند. در طول سفر چنانچه مشكلى پيش نيايد و خطرى اتّفاق نيفتد. كسانى كه اين گونه امكانات را همراه خود برداشته اند ضررى نكرده اند؛ بلكه در طول سفر از احساس آرامش و اطمينان برخوردار بوده اند، امّا اگر نيازى به اين وسايل پيش آمد، كسانى كه همراه خود هيچ وسيله اى ندارند چه كنند؟ مانند همين ماجرا براى كسانى كه در اين دنيا، دين را برگزيده ، دستورهاى آن را اجرا مى كنند با كسانى كه دين را رها نموده و به آداب و اعمال دينى پايبند نيستند، اتّفاق مى افتد.
انسان عاقل ، بر اثر گفتار انبيا و بندگان صالح و صادق ، راه پر مخاطره اى را پيش روى خود مى بيند، آنان به او گفته اند: روزى فرا مى رسد كه بايد پاسخگوى اعمال خود باشد، پاداش كارهاى نيكش را مى بيند و به خاطر كارهاى زشت و ناپسندش مجازات مى شود. پيامبران الهى او را از ارتكاب گناهان باز داشته و انجام اعمال نيك را به او سفارش كرده اند.
به او گفته اند: سالى يك ماه رمضان ، روزه بگيرد. به جاى آنكه شراب بنوشد از خودِ انگور استفاده كند و روزى چند دقيقه در برابر خالق خويش نماز گزارد و به جاى بى حرمتى به ناموس ديگران ، ازدواج كند و عفّت خود را حفظ نمايد.
حال اگر اين وعده و وعيدها راست نبود و قيامتى به وجود نيامد و سؤ ال و جواب و پاداش و مجازاتى در كار نبود، كسى كه در دنيا ديندار بوده ، مقرّرات و دستورات دين را مراعات نموده ، هيچ ضررى نكرده است . بلكه حداكثر به اندازه اى كه فرد بى دين ، اوقات خود را صرف كارهاى بى ارزش نموده است ، فرد ديندار نماز خوانده ، يا دستورى دينى را انجام داده است ، امّا اگر قيامتى در بين بود، - كه به هزار و يك دليل هست - آن وقت افراد بى دين ، و غير مذهبى و لاابالى چه خواهند كرد!؟ بنابراين مذهبى ها به هر حال برنده اند و افراد لاابالى و غيرمذهبى ، در معرض خطر و ضرر قرار دارند.
البتّه روشن است كه انجام اعمال دينى و پايبند بودن به آداب آن ، صبر و استقامت مى خواهد، فرد ديندار براى انجام تكاليف دينى خود بايد متلك هاى افراد لاابالى را تحمّل كند، بويژه افرادى كه در ميان خانواده ها و دوستان غير مذهبى به سر مى برند بايد تحمّل بيشترى داشته باشند.
قرآن كريم مى فرمايد: روش مجرمان و خلافكاران ، اين است كه به مؤ منان مى خندند. و هرگاه از كنار دينداران مى گذرند (آنها را مورد تمسخر قرار داده و) به يكديگر چشمك مى زنند. و زمانى كه به نزد حزب و باند و گروهشان برمى گردند، مسرورند. (به اصطلاح پشت سر مؤ منان صفحه مى گذارند.) و هنگامى كه آنها را مى بينند مى گويند: اينها گمراهند.(1)
قرآن در اين آيات به چهار نوع برخورد زشت خلافكاران ، اشاره مى كند: خنديدن ، غمزه كردن ، فكاهى گفتن و نسبت گمراهى دادن . آنگاه در ادامه مى فرمايد: در روز قيامت نيز مؤ منان به آنان خواهند خنديد! آرى ، در روز قيامت آشكار مى شود كه زيانكار واقعى چه كسى است !
انتخاب راه دين ، مطابق فطرت است
فطرت ، بر وزن خلقت و به معناى آن است . هر نوع احساسى در انسان كه در پديد آمدن آن ، استاد و مربّى و تمرين نقش نداشته ، و امرى دائمى و هميشگى ، در همه مردم ، همه مكان ها و همه زمان ها باشد، از آن احساس ، گاه به فطرت و زمانى به غريزه تعبير مى شود. البتّه معمولا غريزه به آن سرى از احساسات و تمايلات گفته مى شود كه در حيوان و انسان ، هر دو باشد، مانند احساس گرسنگى و تشنگى . آرى ، نشانه فطرى بودن يك موضوع همان عموميّت آن است . مثلا علاقه مادر به فرزند، فطرى است ، يعنى احساسى است كه بدون معلّم و مربّى و تلقين ، در آفرينش او نهفته شده و عموميّت دارد، يعنى در هر زمان و مكان و در هر رژيم و نظامى ، اين علاقه را در مادران خواهيد يافت .
البتّه ممكن است عواملى سبب شدّت و ضعف آن احساس شود، زيرا گاهى يكى از احساسات درونى بر ديگرى پيروز مى شود. در انسان ، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به خوشى و سلامتى ، ولى اين علاقه ها در همه افراد يكسان نيست ، بعضى مال را فداى جان و بعضى جان را فداى مال مى كنند. همان گونه كه در ميان اعراب جاهلى ، علاقه به آبرو و خيال اينكه داشتن دختر ننگ است ، سبب مى شد كه پدر از علاقه به فرزند دست كشيده ، با دست خود، دخترش را زنده به گور كند. بنابراين ، معناى فطرى بودن ، آن نيست كه انسان در عمل نيز دائما دنبال آن برود زيرا چه بسا فطرتى روى مساءله فطرى ديگر را بپوشاند.
يكى از آثار مساءله فطرت ، احساس افتخار است . كسى كه روى مرز فطرت گام بر مى دارد در خود احساس آرامش مى كند، مادرى كه فرزند خود را در آغوش گيرد، احساس غرور مى كند و حتّى به مادرى كه به فرزند خود بى مهرى كرده انتقاد مى كند، آرى ، آن افتخار و اين انتقاد همه از آثار فطرت است .
دينِ فطرى يعنى چه ؟
هنگامى كه مى گوييم دين فطرى است ، يعنى مايه ها و ريشه هاى دين در نهاد هر بشرى نهفته است . اصول و فروع دين ، اخلاق و معارف و مبانى دين با خلقت و فطرت انسان هماهنگ است . انسان ها در هر سن و سالى كه باشند و در هر زمان و مكانى كه زندگى كنند، مى خواهند بدانند سرچشمه هستى كجاست ؟ اين ، همان ريشه توحيد است .
انسان مى خواهد كسى او را راهنمايى كند، حقّ و باطل را براى او بگويد، او در درون احساس مى كند به راهنما نياز دارد، و اين ريشه نبوّت و امامت است .
پاداش دادن و كيفر كردن ، همچنين انتظار پاداش و كيفر در برابر خوبى ها و بدى ها در درون هر انسانى وجود دارد. اگر شما گلى به كودكى داديد، لبخند مى زند و اگر او را اذيّت كرديد، اخم مى كند و مى گريد. آن لبخند و اين اخم ، پاداش وكيفر عمل شماست واين عكس العمل فطرى ، ريشه اعتقاد به معاد است .
تشكّر از ولىّ نعمت و اظهار خضوع در مقابل كسى كه به انسان خدمتى كرده ، ريشه عبادات و نماز است .
توجّه به محرومان و مستمندان و علاقه به رفع مشكلات همنوعان ، ريشه خمس و زكات و انفاق است .
توجّه به نجات يك انسان گرفتار و كسى كه در خطر است و علاقه به سعادت ديگران ريشه امر به معروف و نهى از منكر است .
البتّه نحوه انجام عبادات و اينكه مثلا نماز را چگونه و چند ركعت بخوانيم و با چه زبان و شيوه اى انجام دهيم ، تعبّدى است و بايد ببينيم راهنمايان و رهبران دينى چه شيوه اى را براى ما بيان كرده اند.
فطرت در قرآن
كلمه فطرت يك بار در قرآن آمده ، ولى آيات متعدّد در مورد امور فطرى است كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
1- آياتى مثل آيه (اشتروا الضلالة بالهدى )(2)، آنان هدايت را دادند و گمراهى را خريدند. كه معلوم مى شود انسان هدايتى فطرى داشته ولى آن را با گمراهى معاوضه كرده است .
2- آياتى مانند آيه (نسوا اللّه )(3)، خدا را فراموش كردند. كه بيانگر اين مطلب است كه اعتقاد به خدا وجود داشته ولى آنها فراموش كرده اند.
3- آياتى كه از بازگشت به خويشتن سخن مى گويد. (يا ايها الّذين آمنوا عليكم انفسكم )(4) و (اءتاءمرون الناس بالبرّ و تنسون انفسكم )(5)
4- آياتى كه ندامت و پشيمانى انسان را بيان مى كند. (يا ويلتى ليتنى لم اءتّخذ فلانا خليلا)(6)
5 - آيات ذكر و تذكّر، كه در مورد ياد و يادآورى است . (و ذكّرهم بايام اللّه )(7) و (وذكّر فانّ الذكرى تنفع المؤ منين )(8)
6- سؤ الاتى كه قرآن از انسان مى كند. از طرح اين سؤ الات معلوم مى شود كه انسان در درون خود مطالبى را مى فهمد و مى شناسد. (هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون انّما يتذكّر اولوا الالباب )(9)
7- آياتى كه مى گويد: كجا مى رويد؟ (انّى تؤ فكون )(10) اين آيات بيانگر اين است كه انسان همانند ظرف خالى نيست كه از بيرون پر شود، بلكه داراى اندوخته ها و ذخاير درونى است .
8 - آياتى كه مى گويد: انسان بر نفس خودش آگاه است . (بل الانسان على نفسه بصيرة )(11)
9- آيات عهد و پيمان و ميثاق انسان با خدا. (اءلم اءعهد اليكم يا بنى آدم )(12)
سؤ ال : اگر اعتقاد به خدا فطرى است ، چرا عدّه اى به دين و خدا معتقد نيستند؟
پاسخ : دين فطرى است ، لكن ممكن است برخى در شناخت سرچشمه هستى اشتباه كنند، مانند نوزادى كه در جستجوى شير و در صدد يافتن سينه مادر براى مكيدن است ، ولى به جاى آن پستانك مى مكد.
علاوه بر آنكه امور فطرى گاه ممكن است تحت الشّعاع امور ديگر واقع شود.
غبارهاى فطرت
فطرت ، گاهى كاملاً آشكار و گاهى غبار آلود است . در اينجا مناسب است از چيزهايى كه مانع درخشش فطرت است و چون تكّه اى ابر و يا توده اى غبار روى امور فطرى را مى پوشاند نام ببريم .
1- تقليد كوركورانه از ديگران .
2- رفاه گرايى و غوطه ور شدن در مادّيات .
3- تاءثيرپذيرى از محيط. حضرت موسى عليه السلام به اتّفاق قوم خود كه خداپرست بودند، وارد منطقه اى شد كه مردم آن بت مى پرستيدند، همين كه نگاه قوم موسى به آنها و بت هايشان افتاد، به حضرت گفتند: براى ما نيز خدايى از بت قرار ده ، (اجعل لنا الها كما لهم آلهَة )(13)
4- رفيق بد. چه بسا فردى خودش ، خوب و بد را مى فهمد و مى داند، امّا رفيق بد، او را منحرف مى سازد. قرآن مى فرمايد: انسان گمراه در روز قيامت مى گويد: (يا ويلتى ليتنى لم اءتّخذ فلانا خليلا . لقد اضلّنى عن الذّكر)(14) اى كاش فلانى را دوست نگرفته بودم ، او مرا از ياد خدا غافل و منحرف ساخت .
5 - تبليغات سوء. ممكن است با تبليغات مسموم ، كارهاى پسنديده ، ناپسند و امور ناپسند، پسنديده جلوه داده شود. مانند تبليغات فرعون مبنى بر خدايى خويش ، (اءنا ربّكم الاعلى )(15) كه مورد پذيرش قوم او قرار گرفت .
6- تهديد و ايجاد ترس و دلهره از سوى مخالفان دين .
7- خود باختگى در برابر افكار و عقايد ديگر مكاتب .
8 - پيروى از هنرمندان منحرف . هنگامى كه حضرت موسى عليه السلام براى مناجات و دريافت وحى به كوه طور عزيمت فرمود، سامرى كه يك هنرمند بود از اين فرصت استفاده كرد و با ساخت گوساله اى ، مردم را گوساله پرست نمود. (فاخرج لهم عِجلاً جسداً له خُوار)(16)
9- اكثريّت گرايى . گاهى انسان خود مى داند مطلبى باطل و نارواست ، امّا به خاطر اينكه اكثريّت آن را مى پسندند، بر اساسِ ((خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو)) از جامعه پيروى و تبعيّت مى كند.
10- وسوسه هاى شيطانى .
11- تمسخر شنيدن . گاهى انسان به خاطر احتراز از تمسخر ديگران ، از بيانِ دريافت هاى صحيح خود دست بر مى دارد.
12- هوا و هوس . تمايلات نفسانى و پيروى از غرائز، از بروز امور فطرى جلوگيرى مى كند.
عوامل شكوفايى فطرت
در مقابلِ عواملى كه فطرت آدمى را تحت الشّعاع قرار مى دهند، عواملى هستند كه فطرت را شكوفا كرده ، آن را جلا بخشيده ، و درخشنده مى سازند. اكنون به بيان برخى از آنها مى پردازيم .
1- احساس خطر. بسيارى از انسان ها تا هنگامى كه به رفيق و پول و زور، يا پست و پارتى وابسته اند، به فطرت و امور فطرى - از جمله خدا - توجّهى ندارند، امّا همين كه دستشان از ابزار و وسايل ظاهرى قطع شد و يا از كمك آنها نااميد شده و احساس خطر نمودند، به فطرت خود باز مى گردند.
2- مشكلات . درگيرى با گرفتارى ها، انسان را متوجّه امور فطرى مى كند.
3- ياد نعمت هاى الهى . توجّه و تدبّر و تفكّر در نعمت هاى الهى ، فطرت را شكوفا مى كند.
امتيازات دين
اكنون كه نياز به دين روشن شد، مناسب است به طور خلاصه ، امتيازات دين را ذكر كنيم :
1- دين قداست دارد. زيرا دين ، قانون خداست و قانون خدا مقدّس است .
2- دين با فطرت همراه و هماهنگ است . چنانكه توضيح داديم .
3- دين با عقل سازگار است . چنانكه توضيح داديم .
4- دين جامعيّت دارد. دين براى تمامى مسايل زندگى انسان ، برنامه و دستور دارد. از قبل از ولادت تا پس از مرگ ، وظايف ، مسئوليّت ها و كارهايى را كه بايد انجام و يا ترك شود، همه را متذكّر گرديده است .
صدها آيه قرآن و هزاران حديث از پيشوايان ، تكاليف و وظايف ما را در رابطه با خدا، جامعه ، خانواده ، دوستان و همسايگان و حتّى حيوانات و محيط زيست روشن و مشخّص نموده است . همچون آداب انتخاب همسر، مراسم عقد و ازدواج ، دوران باردارى ، تغذيه مادر، زايمان ، نامگذارى ، عقيقه ، لباس و تغذيه كودك ، خواب و گريه كودك ، مسئوليّت پدر و مادر، صميميّت با كودك ، آموزش و تريبت كودك ، و دوران جوانى ، پيرى ، بيمارى و مرگ .
على عليه السلام در نامه بيست وپنج نهج البلاغه به مسئول دريافت زكات دستور مى دهد: هنگام مراجعت در سوارشدن بر شترانى كه از بابت زكات دريافت نموده ، عدالت را مراعات كند! آرى دين جامع ، حتّى در سوار شدن بر مركب ، به عدالت سفارش مى كند.
روايات مى گويد: هنگام دوشيدن شير از پستان گاو، حقّ گوساله را مراعات كنيد و شير مورد نيازش را در پستان مادر باقى بگذاريد.
فقط در مورد لباس ، ده ها دستور وجود دارد. از نوع لباس ، رنگ وجنس آن ، بهداشت لباس ، بافت و دوخت آن و ... .
5 - دين از سرچشمه وحى است . در دين ، هواها و هوس ها، غرائز، محدوديّت ها، باند بازى ها و حزب گرايى ها راهى ندارد و تمامى دستورهاى دين از وحى الهى سرچشمه مى گيرد.
1- مطفّفين ، 29 - 32.
2- بقره ، 16.
3- توبه ، 67.
4- مائده ، 105.
5- بقره ، 44.
6- فرقان ، 28.
7- ابراهيم ، 5.
8- ذاريات ، 55.
9- زمر، 9.
10- غافر، 62.
11- قيامت ، 14.
12- قيامت ، 14.
13- اعراف ، 138
14- فرقان ، 29 - 30.
15- نازعات ، 24.
16- طه ، 88