وطنم ای شکوه پابرجا (سالار عقیلی)
25 آذر 2019
وطنم؛ ای شکوهِ پابرجا… در دلِ التهابِ دوران ها
کشورِ روزهای دشوار… زخمیِ سربلندِ بحران ها!
ایستادی به جنگِ رو در رو؛ خنجر از پشت می زند، دشمن
گویی از ما وُ در نهان، بر ما… وطنم! پشتِ حیله را بشکن
وطنم؛ ای شکوهِ پابرجا… در دلِ التهابِ دوران ها
رگت؛ امروز تشنه ی عشق است… دل رنجیده؛ خون نمی خواهد
دلِ تو؛ تا ابد برای تپش، غیرِ عشق وُ جنون نمی خواهد
شرم بر من! اگر حریمِ تو پیشِ چشمانِ من، شکسته شود
وای بر من! اگر ببینم چشم رو به رؤیای عشق، بسته شود
وطنم؛ ای شکوهِ پابرجا… در دلِ التهابِ دوران ها
کشورِ روزهای دشوار… زخمیِ سربلندِ بحران ها!
از تبِ سردِ موج های خزر؛ تا خلیجی که فارس بوده وُ هست
می شود با تو؛ دل به دریا زد… می شود با تو؛ دل به دنیا بست!
می شود با تو؛ دل به دریـــا زد… می شود با تو؛ دل به دنیــا بست!
وطنم!