باران دوازدهم (ای آرزوترین بهار، تنها امید روزگار)
10 آذر 2015
ای آرزوترین بهار تنها امید روزگار
آرامش دل های زار ماه شبای انتظار
بیا برگرد ای مسافر خسته از غم تو گسسته
تار و پود دل این دلشکسته
ز هجر تو ابر دیده بهاره در فراقنگاره
چشم پنجره ها در خون نشسته
در رویای دیدار تو ام بی قرار تو ام
مرغ غمزده حالم قوت پر و بالم
وا بکن گره از این پای بسته
بر روزگار بی حبیب جانا تویی تنها طبیب
یارا در این شهر غریب عطری نداره بی تو سیب
بیا برگرد ای ترانه ی لبها بهترین دعاها
ای پناه سرشک بی کسی ها
بزن بارون ای خزانه ی رحمت آسمان کرامت
سوی تو به نیاز دست دنیا
توی نجوای هر روز شبی فاطمی نسبی
ای سلاله عصمت سر کن این شب غیبت
ای امید زلال اشک غم ها
اللهم عجل لولیک الفرج