گفتگوي عارفانهي ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي با خداوند متعال و فرشتهي ماه رجب
عجيب تر از اين ديده اى! ديده اى كه خالق مخلوق را براى همنشين خود بخواند ولى مخلوق اجابت نكند و در حالى كه آقا مناجات بنده و انس او را دوست دارد، بنده از قبول عنايت او خوددارى كند؟ پس با تأسف و اعتراف به غفلتهاى خود و با ناچارى جواب مى گوييم: بله!
پيامبر مكرم اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اهميت ماه مبارك رجب ميفرمايند:
«أنّ اللّه تعالى نصب في السماء السابعة ملكا يقال له الدّاعي فإذا دخل شهر رجب ينادي ذلك الملك كلّ ليلة منه إلى الصباح: «طوبى للذّاكرين طوبى للطّائعين، يقول اللّه تعالى: أنا جليس من جالسني،
پايگاه سلمان فارسي: پيامبر مكرم اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اهميت ماه مبارك رجب ميفرمايند:
«أنّ اللّه تعالى نصب في السماء السابعة ملكا يقال له الدّاعي فإذا دخل شهر رجب ينادي ذلك الملك كلّ ليلة منه إلى الصباح: «طوبى للذّاكرين طوبى للطّائعين، يقول اللّه تعالى: أنا جليس من جالسني، و مطيع من أطاعني، غافر من استغفرني، الشهر شهري و العبد عبدي، و الرّحمة رحمتي، فمن دعاني في هذا الشهر أجبته، و من سألني أعطيته، و من أستهداني هديته، و جعلت هذا الشهر حبلا بيني و بين عبادي، فمن اعتصم به وصل إليّ: خداى متعال در آسمان هفتم فرشته اى را قرار داده است كه «داعى: ندا دهنده «گفته مىشود. هنگامى كه ماه رجب آمد، اين فرشته در هر شب اين ماه تا صبح مى گويد: خوشا بحال تسبيح كنندگان خدا، خوشا بحال فرمانبرداران خدا. خداى متعال مى فرمايد: همنشين كسى هستم كه با من همنشينى كند، فرمانبردار كسى هستم كه فرمانبردارم باشد و بخشنده خواهان بخشايش هستم . ماه ماه من بنده بنده من و رحمت رحمت من است . هر كسى در اين ماه من را بخواند او را اجابت مى كنم و هركس از من بخواهد به او مى دهم و هركس از من هدايت بخواهد او را هدايت مى كنم . اين ماه را رشته اى بين خود و بندگانم قرار دادم كه هركس آن را بگيرد به من مى رسد.»
***
اين روايت به حديث «ملك داعي» مشهور است.
آيت الله ميرزا جوادآقا ملكي تبريزي در كتاب «المراقبات» خود با اشاره به اين حديث مينويسد: «يكي از مراقبتهاي مهم در اين ماه به ياد داشتن حديث «ملك داعي» ميباشد كه از پيامبر (ص) روايت شده است.»
وي در ادامه روش مراقبه با اين حديث را به شكل زير بيان ميكند:
افسوس از كوتاهى ما در طاعت خدا!
افسوس از كوتاهى ما در طاعت خدا!
كجايند شكرگزاران؟
كجايند تلاشگران؟
آيا عاقلان توان فهم حق اين نداى آسمانى را دارند؟
چرا جوابى نمى شنوم؟
كجايند عارفانى كه مى دانند كسى توان شكر اين نعمت را ندارد؟
كجايند كسانى كه اقرار به كوتاهى و عجز دارند كه در جواب اين منادى آسمانى بگويند: اجابت كرده و ياريت مى كنيم. درود و سلام بر تو اى منادى خداى زيبا و جليل، شاه شاهان، مهربانترين مهربانان، خداى بردبار و كريم، رفيق دلسوز، صاحب عفو بزرگ، تبديل كنندهي بديهاى انسان به خوبيها، اينان بندگانى گناهكار و طغيانگر، پست و اسير شهوتها و غفلتها مى باشند!
اى فرستادهي بزرگ خدا!
اى فرستادهي بزرگ خدا! مردگان بظاهر زنده را صدا مىكنى؟ كسانى كه قلبهايشان مرده و عقلهايشان جدا و روحهايشان فاسده شده! چرا مردگان را صدا مى زنى! كسانى كه صداى تو سودى به آنان نمىرساند. مگر اينكه با نداى تو قلبها زنده شده، عقلها بازگشته و روحها بيدار شود و دربارهي ارزش و بهاى گران اين نداى آسمانى و بزرگى پروردگار و پستى نفس و سختى آزمايش و بدى حال خود بينديشند. آنان شايسته راندن و دور نمودن و لعنت و عذاب هستند؛ ولى وسعت رحمت پروردگار باعث اين دعوت بزرگ شده است، آن هم با اين زبان و بيان لطيفى كه بالاتر از تصور انسان و خواسته و آرزوى او است.
اكنون با واسطه قرار دادن اين نداى آسمانى و لطف بزرگ از خدا مى خواهيم ما را موفق به اجابت اين دعوت و كرامت بزرگ بدارد.
اى وعده دهندهي سعادت!
اى وعده دهنده سعادت! با خوش آمدگويى و كمال ميل و جانفشانى نداى تو را اجابت مى كنيم زيرا ما را به تسبيح كردن مالك كريم خود توجه دادى و ما را ترغيب به اطاعت از مولاى مهربان خود كردى و ما را به كرامت پروردگار رساندى.
اى منادى!
اى منادى! زبان حال افراد پست پاسخت مىدهند كه ما را بهره مند ساخته و بزرگ داشتى و دعوت به بزرگترين سعادتها نمودى. پستى و فساد و كوچكى ما كجا و تسبيح و تمجيد خدايمان كجا؟ خاك كجا و خداى خدايان كجا؟ آلوده به پليديها كجا و مجلس پاكان كجا؟ اسير در زنجير كجا و منزل آزادگان كجا؟ ولى لطف پروردگار باعث شده تا به ما اجازه تسبيح خود را بدهد. و حكمت او ما را مشرف به اين تكليف كرده است.
چه رسوايى بزرگى اگر بعد از اين بخشش بزرگ در تسبيح او كوتاهى و در فرمانبردارى او سستى كنيم! چه آقاى كريمى و چه بندههاى پستى، چه خداى بردبار و چه بندگان كم عقلى !
با گوش دل شنيديم آنچه را از پروردگار به ما رساندى كه «من همنشين كسى هستم كه با من همنشينى كند» در حالى كه بزرگى اين ابلاغ هر زبانى را در عالم امكان و در تكليف جواب آن ، لال كرده و عاقلان از زيبايى اين كرامت متحير شدند.
اگر هر كدام از مشرف شدگان به اين خطاب داراى بدن تمام جهانيان و روحهاى تمام صاحبان روح بودند و تمام آن را در جواب و براى بزرگداشت اين خطاب فدا مى كردند، چيزى از حقوق آنرا ادا نكرده و شكر حتى جزيى از آن را نمى توانستند بجا آورند. پس چرا انسان بيكاره پست از اجابت اين دعوت غفلت مى كند و در استفاده از اين منزلت و مقام بزرگ كوتاهى مى كند و به اين هم بسنده ننموده و بجاى تمجيد و تسبيح خدا، كسى را تمجيد مى كند كه تمجيدش مستوجب آتش بوده، و به جاى همراهى با فرشتههاى نزديك خدا و پيامبران، در مجلسى كه پروردگار جهانيان حضور دارد، به قرين شدن با جنها و شيطانها در ميان طبقات جهنم راضى مى شود.
عجيب تر از اين ديده اى!
عجيب تر از اين ديده اى! ديده اى كه خالق مخلوق را براى همنشين خود بخواند ولى مخلوق اجابت نكند و در حالى كه آقا مناجات بنده و انس او را دوست دارد، بنده از قبول عنايت او خوددارى كند؟ پس با تأسف و اعتراف به غفلتهاى خود و با ناچارى جواب مى گوييم: بله! اى پروردگار و آقا و اى مالك و مولا! اگر توفيق تو نصيب ما شده و در اين دعوت عنايت تو شامل حال ما شود و با اين دعوت ما را به كرامت برسانى ـ چنانچه از كرم تو جز اين انتظار نمى رود و از كمال و بخشش تو جز اين انتظارى نيست ـ چه سعادت بزرگى كه در اين صورت به بالاتر از آرزوى خود مى رسيم .
واى بر ما اگر جز اين باشد!
ولي واى بر ما اگر جز اين باشد! در اين حالت چه كنيم با اين تيره روزى و مجازات دورى از رحمت حق! پس مى گوييم: «لا اله الا انت سبحانك انا كنا من الظالمين: و هيچ خدايى جز تو نيست. تو را تسبيح و تمجيد مى كنيم. ماييم ستمگران.» خدايا! «ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكوننّ من الخاسرين: به خود ستم كرديم و اگر ما را نبخشى و به ما رحم نكنى از زيانكاران خواهيم بود.» بلكه به ناچارى بيشتر جسارت كرده، ذلت و پستى خود را آشكار نموده، با قسمهاى بزرگى نيز آنرا تأكيد كرده و عرض مىكنيم: قسم به عزت و جلالت اى پروردگار ما! حتماً از دستورات تو سرپيچى، خود را هلاك كرده و بر تو مىشوريم و فاسد مى شويم، اگر با توفيق خود ما را نگهدارى نكنى و با عنايت خود بر ما خوبى نكنى. زيرا توان و نيرويى نيست مگر با يارى تو.
پس از اين با توفيق تو بيشتر گفته و با يارى تو در خواستن خود پافشارى مىكنيم و به جناب قدس تو كه نه، بلكه به حضرت رحمت و لطفت بخاطر جلب عطوفت آقاى خود و نازل شدن رحمت پروردگار خود عرضه مى داريم: اى كريمترين كريمان! و اى بخشندهترين بخشندگان! اى كسى كه خود را لطف ناميده است! اين منادى! ما را در اين ماه بزرگ به كرم تو دعوت و به لطف و رحمتت اشاره و بزرگوارى و بزرگداشت تو را براى ما گفت «الشهر شهري، والعبد عبدي، الرحمة رحمتي: ماه ماه من است و بنده بندهي من و رحمت رحمت من» بنابراين با اين دعوت ما ميهمانان دعوت شده تو و درماندگان درگاهت گرديديم .
و تو كسى هستى كه دوست ندارى ميهماندار از ميهمان خود پذيرايى نكند؛ گر چه ميهمان بر اثر عدم پذيرايى از بين نرود و ميهماندار از كسانى باشد كه پذيرايى دارايى او را كم كند. و اگر از ما پذيرايى نكنى، در پناه تو گرسنه مانده و از بين مىرويم در حالى كه پذيرايى و احسان دارائيت را بيشتر مىكند.
اى كسى كه نيكوكارى چيزى از او كم نكرده!
اى كسى كه نيكوكارى چيزى از او كم نكرده و محروم نمودن چيزى به او اضافه نمى كند! ما را بخاطر بديمان مجازات مكن .كسى هستى كه بهاى بيشترى به من دادى و به كسانى كه مهمان نبوده ولى مضطر باشند، وعدهي اجابت دادى و در كتابت وعدهي برطرف كردن گرفتارى آنان را دادى.
و اكنون اى پروردگار!
و اكنون اى پروردگار! ما محتاج بخشايش تو و نجات از مجازات دردناكت مى باشيم و هيچ نياز و اضطرارى بالاتر از اين اضطرار نيست. پس كجاست اجابت و برطرف كردن گرفتارى!
اى بخشاينده! دست ما را بگير و از ورطهي هلاك شدگان و سقوط زيانكاران نجات ده و چنانچه ماه، ماه تو، بنده بندهي تو و رحمت رحمت تو است، دست زدن و گرفتن طناب نجات تو نيز تنها با توفيقى از جانب تو ميسر است. زيرا تمام خيرها از تو بوده و در غير تو يافت نمى شود. از كجا به خير برسيم در حالى كه خيرى يافت نمىشود مگر از ناحيهي تو و چگونه نجات پيدا كنيم در حالى كه كسى نمىتواند نجات يابد مگر با كمك تو؟
اى كريم!
اى كريم! اگر عدل تو ما را اجابت نموده ولى ترازوى حكمتت ما را رد كند و بگويد: «فضل و بخشش بر شما خلاف حكمت و موفق نمودن شما خلاف عدالت در قضاوت است زيرا سزاوار فضل و بخشش نبوده و خوبى به شما كار درستى نيست به خاطر اينكه گناهان روى شما را سياه و غفلت از ياد من قلوب شما را تيره و دوستى دنيا نفس و عقل شما را مريض كرده و رحمت من گرچه شامل هر چيزى هست ولى مگر سخنم را در كتابم نشنيديد كه: (فساكتبها للذين يتقون: رحمتم را براى متقين قرار مىدهم) و من گرچه ارحم الراحمين و بخشندهي مهربانى هستم ولى مجازاتم نيز سخت و شديد است و اگر حكمتم در ميان آفريدگانم نبود كه اهل عدل و فضل را از ديگران جدا نمايم در كجا زيبايى و بزرگى من به روشنى آشكار مىشد.»
ما نيز در جواب قضاوت حكمتت با آموزش و يارى تو مى گوييم: «شكى نيست كه سزاوار فضل و بخشايش تو نيستم اما اى كريم! اگر سزاوار فضل بودن شرط بهره مندى از فضل تو بود هيچگاه فضل تو در جهان آشكار نمىشد زيرا غير تو بجز از جانب تو نه خيرى دارد و نه سزاوار چيزى است سزاوارى فضل تو نيز فضلى است از جانب تو و امكان ندارد فضل از سزاوار فضل بودن بوجود آيد. و در مورد سياهى چهره و تيرگى قلبهايمان نيز به همين صورت جواب مىدهيم زيرا تمامى نورها در تو و از جانب تو است.
بنابراين اگر ما را نورانى نكنى چگونه نورانى شويم و اگر ذره اى از نور و روشنى خود را به ما عنايت فرمايى و ما را با دادن ذرهاى از زندگى خود، بزرگ بدارى ما را زندگى و شفا داده و كامل و نورانى خواهى نمود و آيه قرآن (فساكتبها للذين يتقون: رحمت خود را براى متقين قرار مى دهم) نيز با اميدوارى و آرزوها و دعاى ما منافاتى ندارد. زيرا ما نيز توقع داريم از فضل خود به ما تقوى عنايت فرمايى. چنانچه به متقين عطا فرمودى و سپس رحمتت را نصيب ما سازى. وانگهى اين فرمايش تو فقط تصريح مى كند كه رحمت خود را براى افراد باتقوا قرار دادهاى و نفرمودهاى كه غير آنها را از رحمت خود بهرهمند نمىسازى.
و در جواب اينكه اگر اهل فضل و عدل را از ديگران جدا نكنم، زيبايى و بزرگيم در كجا به روشنى جلوه مىكنند، مى گوييم براى آشكار شدن بزرگى، عدل و مجازات تو كافى است ستيزه گران و كسانى را كه از روى تكبر تو را عبادت نمىكنند، مجازات نمايى و با عدلت با آنان رفتار نمايى تا بزرگى و عدل تو بخوبى آشكار شود، و غير از من افرادى دارى كه آنان را مجازات نمايى ولى من كسى را به جز تو ندارم كه به من رحم كند. اقرار كنندگان به آنچه مى خواهى و گدايان و دعا كنندگان و اميدواران و اهل ترس و حياى از تو كجا و آشكار شدن بزرگيت كجا؟ بخصوص كه اگر چه گناهكاريم ولى به اوليا و دوستان فرمانبردارت متوسل مىشويم و رويمان گرچه سياه است ولى با روى پاك دوستان پاكت كه نزد تو درخشان است به تو توجه مىكنيم و دلهاى ما گر چه تاريك است ولى از نور بندگان عارف به تو، روشنى مىگيريم.
و اگر دوستى دنيا دلهاى ما را مريض و عقلهاى ما را نابود كرده، ولى محبت اولياى تو آن را زنده كرده و اگر فضل تو در بندگان چنگ زننده به دستگيره فضل و دامن كرمت آشكار مى شود، چه اشكالى دارد كه فضل آنان نيز در اهل ولايت آنان كه به دستگيره محبت آنان چنگ زده اند، ظاهر شود. و اگر عدل تو در مورد ثبوت ولايت آنان، با ما بحث كند، گر چه معلوم نيست ولايت آنان در ما باشد، ولى شكى نيست كه دشمنان تو و دشمنان آنها فقط به خاطر ولايت آنان با ما دشمنى مىكنند. و مدت زيادى به خاطر اولياى تو ما را آزار دادند. و همين مقدار كافى است كه به دامن عفو و دستگيرهي فضل و كرمت و رشته اوليايت چنگ زنيم .
صلوات بيپايان بر اوليائت
بنابراين بخاطر فضل و كرمت و بخاطر مقام اوليايت، محمد و آل او، صلواتى بى پايان بر آنان فرست؛ صلواتى كه با آن گناهان ما را آمرزيده عيبهاى ما را اصلاح و عقل و نور ما را با آن كامل كنى و خود و آنان را به ما بشناسانى و ما را به خودت و آنان نزديك نمايى و مقام ما را در همنشينى با آنان نزد خود بالا ببرى؛ و با اين صلوات از ما خشنود شده آنچنانكه هيچگاه از ما خشمگين نشوى تا در حالى كه از تو راضى بوده و تو نيز از ما راضى باشى بر تو وارد شويم؛ و ما را به آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) ملحق نمايى همراه با شيعيان نزديك و اولياى گذشته آنان (في مقعد صدق عند مليك مقتدر: در جايگاه راستى نزد پادشاه توانا) - كه در آنجا از نعمتها بهره مندند - و بر محمد و آل پاك او صلوات فرست كه هر چه خدا خواهد، همان است و قدرتى جز او نيست.
منبع:پایگاه سلمان فارسی كتاب المراقبات، ترجمه ابراهيم محدث بندرويگي