Skip to main content

مفهوم يقظه

مات و متحير به على چشم دوخته بوديم و با نگاه پر از سؤال توضيح بيش ترى را مى طلبيديم. على كه متوجه اين مسأله شده بود، با لبخندى محبت آميز سخنان خود را اين گونه ادامه داد:

يقظه به معناى بيدارى، انتباه و هوشيارى، و ضد آن، خواب، غفلت و فراموشى است. البته خواب بر دو گونه است:

يكى خواب ظاهرى و فيزيولوژيكى و آن خوابى است كه چشم و گوش سرِ ما بسته مى شود و از امورى كه در محيط اطرافمان مى گذرد غافل مى شويم. در همان داستان، ناخداى كشتى تا بيدار است به خوبى مى داند براى چه به كشتى آمده است، چه مقصد و هدفى را دنبال مى كند، امكانات او چيست و بر خدمه ى خود مراقبت كامل دارد؛

لذا مجموع اين عوامل باعث مى گردد تا به طور كامل از آنچه پيرامون او در كشتى اتفاق مى افتد اطلاع داشته باشد و تصميم هاى مناسبى بگيرد; اما آن زمانى كه ناخدا به خواب عميق فرو مى رود و از جريانات كشتى و خود غافل مى گردد، دشمن از فرصت استفاده كرده، به داخل كشتى رخنه مى كند. خدمه ى كشتى را تحت فرمان خود قرار داده، با تغيير مسير كشتى، آن را به سوى هدفى ديگر سوق مى دهد.
نوع ديگر خواب، خواب باطنى است و در اين خواب عقل و قلب آدمى در خواب، و از ادراك حقيقت عاجز است. اگر قلب انسان بيدار باشد، به خوبى درمى يابد كه براى چه به اين دنيا آمده است، مقصد او كجاست، چه امكانات و قوايى دارد و وظايف هر يك از اين قوا چيست. انسان بيدار و هشيار با كمند عقل، هوس و دشمن درونى خود را كنترل مى كند و اجازه نمى دهد آنها براعضاى جوارحى و جوانحى او حكومت كنند; اما همين كه انسان غافل مى شود و حجاب اوهام و آمال هوشيارى دل و جان وى را مى ربايد، فراموش مى كند براى چه آمده و قصد او چه بوده است. دشمن قسم خورده ى او نيز از اين فرصت استفاده كرده، در خانه ى دلش رخنه مى كند. چشم، زبان، گوش، دست، پا و ديگر اعضاى او را تحت كنترل و فرمان خود درمى آورد و تا بدان جا پيش مى رود كه حتى عقل را هم به طور كامل در تصرف و كنترل مى گيرد. بدين سان، آدمى فرمان بردار دشمن درونى (هواى نفس) و بيرونى (شيطان) خويش
مى گردد. طبق دستور او مى بيند، مى شنود و راه مى رود و گاه تا آن جا به پيش مى رود كه به شيطان نيز درس مى دهد: (فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ)[1]
بابك سخنان على را قطع كرد و گفت: الآن متوجه معنا و مقصود اين روايت مى شوم كه:
(رَحمَ اللهُ امْرَأً عَلِمَ مِنْ أَيْنَ، فى أَيْنَ وَالِى أَيْنَ); خدا رحمت كند كسى را كه بداند از كجاست و در كجاست و به كجا مى رود.
چه زيبا شاعران فارسى زبان توانسته اند با زبان هنر اين روايات را معنا كنند:
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم *** كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
ز كجا آمده ام (مِن أين) آمدنم بهر چه بود؟(فى أين) *** به كجا مى روم آخر ننمايى وطنم (الى أين)
(مولوى)
عيان نشد كه چرا آمدم كجا رفتم *** دريغ و درد كه غافل از كار خويشتنم
(حافظ)
امام زين العابدين(عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايد:
(مالى لا ابكى و لا ادرى الى ما يكون مصيرى;)[2] چرا نگريم در صورتى كه نمى دانم به كجا مى روم؟
امام خمينى(رحمه الله) نيز در اين باره سخن نغزى دارد:
بايد وارد مجامع، با قصد خالص شد; البته آن وقت نفس اصلاح مى شود، تمام صفات نفسانيه قابل اصلاح است; ليكن در اول امر كمى مشكل دارد، آن هم بعد از ورود در اصلاح سهل و آسان مى شود. عمده، به فكر تصفيه و اصلاح افتادن است و از خواب بيدار شدن است، منزل اول انسانيت «يقظه» است، و آن بيدار شدن از خواب غفلت و هشيار شدن از سكر طبيعت است....[3]
بنابراين، يقظه اولين مرحله ى سير و سلوك الى الله است. انسان تا در خواب غفلت است، نمى تواند دريابد كه براى چه به اين دنيا آمده است، بعد از اين دنيا به كجا مى رود و هدف از اين حيات و ممات چيست; در نتيجه نمى تواند به رسالت و مسئوليت خويش عمل نمايد و طى طريق كند.
كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش *** كى روى ره، ز كه پرسى، چه كنى، چون باشى
نقطه ى عشق نمودم به تو هان سهو مكن *** ورنه چون بنگرى از دايره بيرون باشى[4]
بابك گفت: على جان، شما از قول استاد شهيد مطهرى(رحمه الله) گفتيد كه اولين گام و نقطه ى شروع يقظه است; اما آن قدر كه به ياد دارم، ايشان در مقالات فلسفى «اراده» را مطرح مى كنند و مى گويند: مولوى در ابيات گوناگونى از مثنوى اولين منزل عارف را «اراده» مى داند. منظور از اراده ميل و شوق به بازگشت به اصل، توأم با احساس تنهايى و جدايى[5] است.
بشنو از نى چون حكايت مى كند *** از جدايى ها شكايت مى كند
كز نيستان تا مرا ببريده اند *** از نفيرم مرد و زن ناليده اند
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق *** تا بگويم شرح درد اشتياق
هر كه او مهجور ماند از اصل خويش *** باز جويد روزگار وصل خويش
وقتى بابك اين مسأله را مطرح كرد، مطلبى به يادم آمد و گفتم كه استاد شهيد در كتاب ديگر خود، توبه را اولين منزل سلوك معرفى مى كند.[6] پس بالاخره بايد چه كنيم؟ توبه يا يقظه؟ از كجا بايد شروع كنيم؟
على: براى آن كه آدم بتواند حركت كند و در مسير مجاهدت با نفس قرار گيرد، ابتدا بايد بيدار و متنبّه شود. انسان تا بيدار نباشد چگونه مى تواند اراده ى چيزى را داشته باشد و يا توبه كند؟ شايد اين كه در دعاى روز اول ماه مبارك رمضان مى خوانيم: «(نبهنى فيه عن نوم الغافلين)[7]; مرا در اين روز از خواب غافل ها بيدار كن.» اشاره به همين نكته باشد; و توبه هم اوّلين مرحله و منزل سلوك است، نه نقطه ى شروع و گام اول. نقطه ى شروع همان يقظه است. از بيدارى است كه آدمى متوجه مى شود كه بايد توبه كند، تا به اولين مقام و منزل برسد; اما اراده، همان طور كه استاد طبق نقل از بوعلى سينا به آن اشاره دارند، بعد از بدايات است. شما كتاب هاى استاد را داريد؟
بابك: بله من اكثر آثار استاد شهيد را دارم. همين جا در كتابخانه است.
على به سمت كتابخانه رفت و يكى از كتاب هاى استاد را انتخاب كرد و پيش ما بازگشت و گفت: اين كتاب مقالات فلسفى است. ببينيد خود استاد در اين جا چنين توضيح مى دهد:
«نكته اى كه لازم است يادآورى شود اين است كه اراده در اين جا اول منزل خوانده شده است. مقصود اين است كه بعد از اين كه يك سلسله منازل ديگرى كه آنها را بدايات و ابواب و معاملات و اخلاق مى نامند... اراده اول منزل است.»
گفتم: منظور از بدايات، ابواب، معاملات و اخلاق چيست؟
على گفت: اگر بخواهيم وارد اين بحث شويم خيلى طولانى مى شود و از هدف اصلى خود بازمى مانيم; ولى به اختصار عرض مى كنم. همان طور كه خواجه عبدا.. انصارى در منازل السائرين فرموده است، بدايات، ابواب و معاملات و اخلاق هر كدام ده بخش دارد كه مجموعاً صد منزل مى شود. ده بخشِ بدايات از يقظه شروع مى شود و به دنبال آن توبه، محاسبه، انابه، تفكر و... مى آيد; و ده بخش ابواب از حُزن و خوف شروع و به رجا و رغبت ختم مى شود; ده بخش معاملات از رعايت در مراقبت آغاز و به ثقه و تسليم ختم مى گردد و ده بخش اخلاق هم از صبر شروع و به انبساط ختم مى شود; بنابراين، يقظه همان نقطه ى آغاز است و توبه و اراده بعد از آن صورت مى گيرد. انسان بيدار است كه قصد طى مراحل سير و سلوك را مى كند; آدمِ خواب، كارى به اين كارها ندارد.


[1]. اعراف : 174.
[2].شيخ عباس قمى، مفاتيح الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى.
[3]. امام خمينى، چهل حديث، ص 97.
[4].ديوان حافظ.
[5]. ر.ك: مرتضى مطهرى، مقالات فلسفى، ج 2، ص 166.
[6]. ر.ك: مرتضى مطهرى، كلام، عرفان، آشنايى با علوم اسلامى ج 2، ص 153.
[7]. مفاتيح الجنان، دعاى روزهاى ماه مبارك رمضان

منبع: http://feghi.ir