Skip to main content
ای پادشه خوبان

ای پادشه خوبان

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی *** دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی


مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد *** کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

 

 

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند

دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم

صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد

یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم

ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست

ای درد توام درمان در بستر ناکامی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست

زین دایره مینا خونین جگرم می ده

حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد

***

***

***

***

***

***

***

***

***

***

***

***

دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی

این است حریف ای دل تا باد نپیمایی

کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی

شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی

و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی

لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی

تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی

شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی