اصول عقاید (استاد قرائتی) فصل 4
دانلود فایل PDF ویرایش شده آماده چاپ با فونتی زیبا: لینک مستقیم - لینک غیر مستقیم
فصل 4:
آثار ايمان به خدا
عوامل دلهره
آثار بى ايمانى
ايمان هاى مورد انتقاد
ويژگى هاى ايمان مقبول
علل انحراف از خداشناسى
تاريخچه شرك
تنوّع شرك
نمونه هاى شرك
آرم و نشانه شرك
آمار مشركان
1- حبط عمل
2- اضطراب و نگرانى
3- تزلزل در شخصيّت
4- اختلاف و تفرقه در جامعه
5 - خوارى و ذلّت در قيامت
ريا شرك است
نشانه هاى شرك
نشانه دلهاى مشرك
آثار ايمان به خدا
# ايمان به خالق هستى ، در جامعه اسلامى ، برابرى و برادرى ايجاد مى كند.
# ايمان به خداى يكتا، تمامى امتيازات پوشالى را در هم مى ريزد، همه انسان ها را بنده يك خدا و همه را در برابر قانون يكسان مى داند.
# با ياد خدا و حاكميّت قانون الهى بر دلها، مصالح جامعه در اولويّت قرار مى گيرد. فدا كردن مصالح فردى به خاطر جامعه ، زمانى مى تواند منطقى باشد كه انسان باور كند اين فدا شدن ها به هدر نمى رود و خداوند جبران مى كند و اين باور در سايه ايمان به خدا به دست مى آيد.
# ايمان به خدا همبستگى ملّت ها را به دنبال دارد. بهترين وسيله همبستگى ملّت ها، ايمان به خداست ، همان گونه كه بهترين اهرم فشار بر طاغوت ها ايمان و توحيد است .
كسى كه به خدا ايمان دارد:
# احساس عشق ودلگرمى مى كند. كسى كه مى داند تمام كارهاى او زير نظر است وهيچ عملى نابود نمى شود وخريدار تلاش او خداست ، آن هم با قيمت بهشت و رضوان الهى ، و حتّى گاهى بدون تلاش او وتنها به خاطر حسن نيّت ، به او اجر و پاداش مرحمت مى كند؛ چنين شخصى با عشق و دلگرمى زندگى مى كند.
# همه كارهايش را براى خدا انجام مى دهد و در فكر خودنمايى و رياكارى نيست . از حيله و حُقّه بازى دورى مى كند. زيرا كسى كه خود را در محضر خدا و خدا را شاهد اعمال خود مى داند، نمى تواند اهل مكر و حيله باشد.
# عزّتمند است . كسى كه بندگى او را پذيرفته ، در برابر هيچ قدرت و مقامى جز خدا تسليم نمى شود و همه را بندگانى همچون خود مى داند. لذا از احدى جز خدا نمى ترسد. (و لا يخشون احداً الاّ اللّه )(158)
# به همه انسان ها به عنوان آفريده هاى خدا به يك چشم مى نگرد. على عليه السلام در تقسيم بيت المال بين عرب و عجم فرقى نمى گذاشت و در پاسخ فردى كه پرسيد: چرا فرقى نمى گذاريد؟ فرمود: خداى همه آنها يكى است .
# عدالت و حقوق ديگران را مراعات مى كند. انسان موحّد، به هياهوهاى ديگران توجّهى ندارد و فقط به وظيفه شرعى خود عمل مى كند
# ترس از فقر او را به كارهاى ناشايسته سوق نمى دهد. كسى كه به خدا ايمان دارد او را رازق خود، همسر و فرزندان خود مى داند، بنابراين ، از ازدواج به خاطر ترس از فقر، فرار نمى كند. (ان يكونوا فقراء يغنهم اللّه من فضله )(159) وفرزندان خود را از ترس فقر رها نمى كند ويا نمى كشد. (نحن نرزقهم وايّاكم )(160)
# هرگز زيانكار نيست . چون در برابر كار فانى خود، بهايى پايدار و جاودان مى گيرد. و به جاى هر نوع تكيه گاهى تنها به او تكيه مى كند. لذا از آرامش خاصى برخوردار است .
اكنون عوامل دلهره و اضطراب را بيان مى كنيم تا روشن شود كه ايمان به خدا چگونه به انسان آرامش مى دهد.
عوامل دلهره
1- گاهى دلهره و نگرانى انسان از ترس سوء سابقه و لغزش هاى قبلى است كه توبه و ياد خداى بخشنده و مهربان ، اين دلهره را به آرامش تبديل مى كند؛ زيرا او گناهان را مى بخشد و توبه را مى پذيرد.
2- گاهى ريشه دلهره ونگرانى ، احساس تنهايى است كه ايمان به خدا اين دلهره را به آرامش تبديل مى كند. شخص با ايمان مى گويد: خدا، هم انيس است وهم مونس ، حرفم را مى شنود، كارم را مى بيند و به من مهربان است .
3- گاهى نگرانى ودلهره انسان به خاطر ضعف است كه ايمان به قدرت بى نهايت و توكّل بر خدا و امدادهاى او، اين نگرانى را جبران مى كند.
4- گاهى اضطراب به خاطر احساس پوچى و بى هدفى است ، امّا ايمان به خداى حكيمى كه در اين عالم ، هر چيزى را طبق حكمت و براى هدفى خاصّ آفريده ، اين اضطراب را هم برطرف مى كند.
5 - گاهى دلهره و ناراحتّى ، به خاطر آن است كه انسان موفّق نشده همه را راضى كند و ناراحت است كه چرا فلان شخص يا فلان گروه را از خود رنجانيدم و يا من كه اين همه زحمت كشيدم ، چرا مردم قدردانى نمى كنند؟ ولى توجّه به اين كه فقط بايد خدا را راضى كنيم و عزت و ذلت تنها به دست او است ، اين نگرانى را نيز از بين مى برد.
6- گاهى تلاش ها وتبليغات سوء ديگران ، انسان را نگران مى كند. ايمان به وعده هاى الهى مبنى بر پيروزى حقّ بر باطل برطرف كننده اين نگرانى است .
7- گاهى متلك و استهزاى ديگران ، موجب نگرانى انسان مى گردد، ولى ايمان به خداوند - كه به رسولش مى فرمايد: ما تو را از استهزاى ديگران حفظ مى كنيم - اين نگرانى را نيز برطرف مى كند. (انّا كفيناك المستهزئين )(161)
بنابراين ، اگر در قرآن مى خوانيم : (اءلا بِذكر اللّه تَطمئنّ القلوب )(162) آگاه باشيد با ياد خدا دلها آرام مى شود. اين يك واقعيّتى است .
آثار بى ايمانى
كسى كه به خداى حكيم ايمان ندارد، انسانى است كه :
1- خود را بى اصالت ، بى هدف و تنها مى بيند و هدفش فقط رفاه و زندگى مادّى است مانند يك حيوان .
2- حركت خود را يك حركت جبرى مى داند، نه تكاملى .
3- آينده خود را پس از مرگ ، نابودى مى داند چون به زندگى بعد از مرگ و بقاى روح عقيده ندارد.
4- راهنماى او در زندگى ، يا طاغوت هاى بيرونى است و يا هوس هاى درونى !
5 - برنامه زندگى او مملوّ از انواع ترديدها، محدوديّت ها، نقص ها و اشتباهات است .
6- در تفسير هستى گيج است ؛ چون نمى داند چرا آمده ؟ و چرا مى رود؟ و هدفش از زندگى چيست ؟ تمام فكرش اين است كه چگونه زندگى كند، نه اين كه براى چه زندگى كند.
ايمان هاى مورد انتقاد
در قرآن ، از چند نوع ايمان و گرايش ، انتقاد شده است :
1- گرايش هاى موسمى و فصلى . بعضى انسان ها فقط وقتى كه احساس خطر كردند و كشتى خود را در آستانه غرق شدن ديدند فرياد ((يا اللّه )) سر مى دهند. ولى همين كه از مشكل رهايى پيدا كردند و كشتى خود را در ساحل ديدند مجدّدا به سراغ غير خدا رفته ، شرك مى ورزند. در قرآن مى خوانيم : (فإ ذا ركبوا فى الفُلك دعوا اللّه مُخلصين له الدّين فلما نجّاهم الى البرّ إ ذا هم يشركون )(163)
2- گرايش هاى تقليدى . ايمان برخى به خدا، به خاطر تقليد از نياكان است بدون هيچ دليل و برهان منطقى ؛ همچون ايمان بت پرستان كه در جواب انبيا مى گفتند: ما اين عقيده به بت ها را از نياكان خود گرفته ايم . قرآن در اين باره مى فرمايد: (قالوا بل وَجدنا آباءَنا كذلك يفعلون )(164)
3- ايمان سطحى . ايمان برخى انسان ها، سطحى است و در روح و روان و دل آنان نفوذ نكرده است . قرآن مى فرمايد: (قالت الا عراب امنّا قل لم تؤ منوا و لكن قولوا اءسلمنا و لمّا يدخُل الا يمانُ فى قلوبكم )(165) گروهى از اعراب نزد پيامبر آمدند و گفتند: ما ايمان آورده ايم . خداوند به پيامبر فرمود: به اينها بگو: ايمان شما هنوز در قلبتان اثر نكرده است . و شما تنها اظهار ايمان مى كنيد. همانند چاهى كه از درون نمى جوشد، بلكه با دست در آن آب مى ريزند.
4- ايمان بدون عمل . با اينكه علم دارد امّا در مقام عمل تن پروراست . در قرآن آيات زيادى در مقام انتقاد از اين افراد ديده مى شود. (احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنّا و هم لا يفتنون )(166)
5 - ايمان متزلزل . در برخى ايمان ها ترديد، دودلى و تزلزل ديده مى شود، صاحب چنين ايمانى در انتظار پيشامدهاست كه كدام طرف را انتخاب كند.
قرآن درباره چنين افرادى مى فرمايد: برخى از مردم ، خدا را به حرف و ظاهر مى پرستند، هرگاه به خير و نعمتى برسند اطمينان خاطر پيدا مى كنند و اگر به شر و فقر و آفتى برخورد نمايند از دين خدا برمى گرداند. چنين كسانى در دنيا و آخرت زيانكارند. (فان اصابه خير اطماءنّ به و ان اصابته فتنة انقلب على وجهه ...)(167)
6- ايمان عاريه اى . در كتاب شريف اصول كافى بابى داريم به نام ((باب المعارين )) يعنى كسانى كه دينشان عاريه است . برخى در دنيا دين دارند ولى هنگام مرگ ، بى دين از دنيا مى روند. مانند كسى كه حج بر او واجب شود، ولى به حج نرود، و يا كسى كه زكات اموال خود را نپردازد، هنگام مرگ به او مى گويند: ((فليمت ان شاء يهوديّاً او نصرانيّا))(168) يا يهودى بمير و يا نصرانى .
پيامبر روزى وارد مسجد شد و به پنج نفر از نمازگزاران فرمود: بلند شويد و از مسجد ما خارج شويد، زيرا شما نماز مى خوانيد ولى زكات نمى دهيد.
7- ايمان تبعيضى وگزينشى . برخى ها، از اسلام و قرآن ، فقط آنچه را كه به نفع آنهاست مى پذيرند و آنچه را كه مطابق با اهداف و اميال خود نمى بينند، نمى پذيرند. (و ان يكن لهم الحقّ ياتوا عليه مذعنين )(169) چنين افرادى مى گويند: (نؤ من ببعض و نكفر ببعض )(170)
در صدر اسلام ، عدّه اى نزد پيامبر آمدند و گفتند: ما به تو ايمان مى آوريم به شرط اينكه نماز نخوانيم ، پيامبر فرمودند: دين ، بدون نماز نمى شود.
8 - ايمان تاكتيكى . تعدادى از سران يهود مدينه ، نقشه كشيدند كه يك روز صبح خدمت پيامبر اكرم برسند و ايمان بياورند و بعد از ظهرِ همان روز از اسلام دست برداشته ، مجدّداً يهودى شوند و ادّعا كنند كه اسلام بى فايده است .
آنها مى خواستند بدين وسيله اولاً از مسلمان شدن يهوديان جلوگيرى نمايند و ثانياً در ميان مسلمانان نيز شك و ترديد و تزلزل به وجود آورند كه لابد دين ما دين كاملى نيست ، چون دانشمندان و بزرگان يهودى ، صبح كه مسلمان شدند، غروب با اندكى آشنايى با اسلام از آن دست برداشتند.
خداوند از طريق وحى پيامبرش را آگاه ساخت و فرمود: به مسلمانان بگو: نه از آمدنشان خوشحال گردند و نه از رفتنشان غمناك شوند.(171)
ويژگى هاى ايمان مقبول
ايمانى مورد پذيرش وارزشمند است كه داراى ويژگى هاى زير باشد:
1- ايمان همراه با استدلال . قرآن همواره از مخالفان خود، برهان و استدلال مى خواهد و مى فرمايد: (فاءتونا بسلطان مبين )(172) اگر دليلى داريد، بر ما ارائه دهيد. طبيعى است كه يك مسلمان نيز بايد در برابر ديگران از دين خود با دليل و برهان دفاع نمايد.
2- ايمان همراه با عمل . در بسيارى از آيات قرآن هنگامى كه سخن از اهل ايمان به ميان آمده است ، بلافاصله ((و عملوا الصالحات )) نيز ذكر شده است . كه اين عبارت به معناى انجام تمامى كارهاى نيك و شايسته است . زيرا همان گونه كه كلمه ((مسجد)) به معناى يك مسجد و كلمه ((مساجد)) به معناى چند مسجد و لغت ((المساجد)) به معناى تمامى مساجد است ، كلمه ((صالح )) نيز به معناى يك عمل نيك و ((صالحات )) به معناى چند عمل نيك و ((الصالحات )) به معناى تمامى كارهاى نيك است . قرآن مى فرمايد: (آمنوا و عملوا الصالحات ) يعنى تمام كارهايشان نيك و شايسته است . بنابراين ، لازم است كه تمامى اعمال مؤ منان صالح و نيك باشد، نه فقط برخى از اعمال آنها.
3- ايمان پايدار. قرآن از مؤ منانى كه در ايمانشان پايدار هستند، تمجيد مى فرمايد و آنها را به بهشت و نعمت هاى آن بشارت مى دهد. (انّ الّذين قالوا ربّنا اللّه ثم استقاموا تتنزّل عليهم الملائكة ...)(173)
4- ايمان كامل . در حديث مى خوانيم : ايمان ده درجه است . بديهى است هر مؤ منى به تناسب عمق ايمان و اعتقادش از درجاتى از ايمان برخوردار است .
شخصى از طرف امام صادق عليه السلام براى سفرى ماءموريّت يافت ، پس از برگشت ، خدمت امام رسيد و شروع كرد به انتقاد كردن از مردم آن منطقه و گفت : آنها ايمان ندارند. امام عليه السلام فرمود: ايمان ده درجه دارد، برخى داراى دو درجه اند و بعضى چهار درجه و گروهى از درجات بيشترى برخوردارند.
در حديث آمده است : اگر مى خواهيد بدانيد فردى چقدر ايمان دارد، ببينيد در برابر دريافت چه مبلغى گناه مى كند. امّا اميرمؤ منان عليه السلام مى فرمايد: به خدا قسم اگر هستى را به من دهند كه پوست جوى را از دهان مورچه اى به زور بگيرم چنين نخواهم كرد. اين مطلب بيان كننده درجه ايمان على عليه السلام است ، يعنى ايمان على عليه السلام از اهميّت هستى بيشتر است .
در دعاى مكارم الاخلاق مى خوانيم : ((الهى بلّغ بايمانى اكمل الايمان )) خدايا! ايمانم را به كامل ترين درجه برسان .
5 - ايمان خالص . ارزش اعمال و ايمان ما به ميزان اخلاص و خلوص ما بستگى دارد، هر چه خالص تر باشد، مقبوليّت بيشترى خواهد يافت . قرآن از كسانى كه ايمان آوردند و ايمان خود را به ظلم نيالودند، تمجيد مى كند. (الّذين امنوا و لم يلبسوا ايمانهم بالظلم )(174) كه مراد از ظلم در اين آيه شرك است .
6- ايمان بر اساس اختيار و آگاهى . انسان داراى اختيار است . شك و ترديد، پشيمانى ، انتقاد و تاءديب ، دليل اختيار انسان است . ايمانى ارزش دارد كه انسان بر اساس آگاهى و بدون هيچ گونه اجبارى به آن رسيده باشد. چنانكه قرآن مى فرمايد: (لا اكراه فى الدين )(175)
7- ايمان همراه با تفكّر. از ديدگاه قرآن ، ايمانى ارزشمند است كه بر اساس فكر و تعقّل در آفرينش باشد در قرآن مى خوانيم : (و يتفكّرون فى خلق السموات و الا رض ربّنا ما خَلقتَ هذا باطلا)(176) ابتدا در آفرينش زمين و آسمان فكر مى كنند و سپس مى گويند: خداوندا! اين آفرينش بيهوده نيست .
علل انحراف از خداشناسى
1- بى توجّهى به آثار وجود خدا: اگر مى گوييم انسان از شگفتى هاى ساختمان يك سلّول ، يك اتم يا يك برگ مى تواند خدا را بشناسد اين درباره كسانى است كه بخواهند بشناسند؛ امّا اگر كسى در جستجوى شناختن نباشد، هرگز با ديدن آثار، خدا را نمى شناسد. به اين مثال ها توجّه كنيد:
الف : يك جگرفروش روزى ده ها جگر را مى شكافد وبه سيخ مى كشد، امّا چه بسا مويرگ ها را نشناسد، چون در مقام شناخت مويرگ نيست .
ب : يك آئينه فروش كه موهايش نامرتّب است ، از صبح تا شب صدها بار به آئينه ها نگاه مى كند، امّا موى خود را مرتّب نمى كند، زيرا او در فكر فروش آئينه است نه اصلاح موى خويش .
از مثال هاى فوق نتيجه مى گيريم كه انسان تا نخواهد ودر مقام شناخت و بهره گيرى نباشد، نه مى شناسد ونه بهره مى گيرد. اگر افرادى آثار خدا را مى بينند و مطالعه مى كنند وباز هم ايمان نمى آورند، براى آن است كه هدفشان از مطالعه شناخت خدا نيست . اگر كسى در انديشه شناخت خدا باشد، با يك دليل او را شناخته وايمان مى آورد و چنانچه شخصى در چنين انديشه اى نباشد با هزار دليل نيز به خدا ايمان نمى آورد.
2- دوام نعمت ها: اگر نعمتى از اوّل عمر با ما بود ديگر براى ما تازگى ندارد؛ اينكه ما آثار خدا را مى بينيم و به ياد او نيستيم و قدر آن را نمى دانيم چون از اوّل زندگى در نعمت و با نعمت بوده ايم .
مثال : تا به حال خدا را به خاطر وجود انگشت شصت خود شكر نكرده ايد، چون از اوّل تولّد با شما بوده است ، امّا اگر اين انگشت براى مدّت كوتاهى بسته شود يا اصلاً بريده شود، مى بينيد كه بدون آن نمى توانيد حتّى دگمه يقه خود را ببنديد. (همين الا ن كه اين جمله ها را مى خوانيد مى توانيد آزمايش كنيد).
آرى ، دوام نعمت ها سبب غفلت ما از خدا مى شود و يكى از فلسفه هاى ناگوارى ها همين هشدارهاست . قرآن مى فرمايد: ما گاهى مردم را در تنگنا قرار مى دهيم . (لعلّهم يضّرعون )(177) تا شايد به ما توجّه و به درگاه ما تضرّع كنند.
قرآن مكرّر به مردم امر مى كند كه ياد نعمت ها و امدادهاى الهى باشيد و در دعاها مشاهده مى كنيم كه اولياى دين يك يك نعمت هاى خدا را ذكر مى كنند:
پروردگارا! تويى كه مارا از كوچكى به بزرگى ، از جهل به علم ، از كمى به زيادى ، از فقر به غنا و از مرض به سلامتى رساندى . درباره ياد خدا و نعمت هاى او قبلاً مطالبى را بيان كرديم .
3- تاءثير پذيرى از محيط: يكى از عوامل انحراف انسان از مذهب ودستورات مذهبى ، تاءثيرپذيرى از محيط است . انسان طبعاً و وجداناً از دزدى ناراحت مى شود وخيانت را بد مى داند لكن اگر در محيطى قرار گرفت كه افراد آن دزد و خائن بودند او هم با آن رفتارها خو مى گيرد.
4- فرار از مسئوليّت : گاهى بى اعتنايى به مذهب ، به خاطر فرار از مسئوليّت است ، زيرا پذيرفتن دين ، مساوى با قبول برخى قيد وبندها است و گروهى به خاطر اينكه به خيال خود آزاد باشند به مذهب بى اعتنا مى شوند، غافل از آنكه رها شدن از فرمان و اطاعت خدا، مستلزم اسارت و بندگى ديگران است . كسى كه بنده او نشد بنده همه مى شود و كسى كه فرمان او را نپذيرفت بله قربان گوى همه خواهد بود. (ومَن يُشرك باللّه فكانّما خَرّ من السماء فَتَخطفَه الطّير)(178) كسى كه در كنار خدا به سراغ غير خدا رود او را به هر سويى مى برند.
5 - دشمنى با حقّ: گروهى هم به خاطر تعصّب ، هوس ، خودخواهى و لجاجت ، با حقّ دشمنى مى ورزند و به مكتب آسمانى ، پشت پا مى زنند.
6- عدم تبليغ صحيح و نارسايى هاى تبليغى و يا معرّفى هاى باطل را نيز مى توان يكى از عوامل بى اعتنايى به خدا و مذهب دانست .
شرك
شرك يعنى : به غيرخدا تكيه كردن ، به مخلوق خدا مقام خدايى دادن .
شرك يعنى : قدرتى را در برابر قدرت خدا علَم كردن .
شرك يعنى : اطاعت بى چون و چرا از غير خدا.
شرك يعنى : گروه گرايى ، كه در راه خدا نباشد.
شرك يعنى : وابستگى به قدرت ها و ابرقدرت ها.
در لابلاى تمام داستان هاى قرآن دو مساءله زياد به چشم مى خورد:
1- زنده كردن ايمان به قدرت الهى و توجّه به الطاف و امدادهاى غيبى ، و غافل نشدن از غضب و قهر خدا.
2- كوبيدن تمام تكيه گاه هاى موهوم و خط بطلان كشيدن بر معيارهاى غلط و از بين بردن مويرگ هاى شرك .
در قرآن مى خوانيم : حضرت نوح به فرزند خود هشدار داد وبه او اخطار كرد كه همه كفّار با غضب خدا در آب غرق خواهند شد، فرزندش گفت : من تا قهر خداى تو را ببينم به كوه پناه مى برم .(179) مشاهده مى فرماييد كه منطق فرزند نوح چيست ، اوكوه وقدرت كوه را در برابر قهر خدا قرار مى دهد. اين نمونه روحيّه شرك است . اگر ما هم در برابر خدا همچون فرزند نوح كسى يا چيزى را عَلم كنيم مشركيم .
تاريخچه شرك
انسان ، موجودى است مادّى و به امور مادّى گرايش زيادى دارد. در زمان هاى قديم هنگامى كه شخصيّت بزرگى مرگش فرا مى رسيد و از ميان مردم مى رفت ، آنها به خاطر عشق و علاقه اى كه به او داشتند، مجسّمه او را ساخته ، مورد احترام و تكريم قرار مى دادند. اين احترام كم كم به پرستش تبديل گرديد .
از عوامل ديگرى كه مى توان به عنوان پديد آورنده شرك در جامعه نام برد، ترس از طاغوت ها، طمع ، تقليد و رفاقت هاست .
تنوّع شرك
شرك در طول تاريخ داراى مظاهر گوناگونى بوده است ، ديروز جامعه انسانى شاهد گونه هايى از شرك بوده ، امروز شاهد گونه هايى ديگر از آن هستيم .
شركِ ديروز خورشيد پرستى ، ماه پرستى وبت پرستى بود وشرك امروز مقام پرستى ، عنوان پرستى ، قهرمان پرستى ، پول پرستى و مدرك پرستى است . شركِ ديروز تعصّبات قومى وقوم پرستى بود و شرك امروز ناسيوناليسم و وطن پرستى است .
نمونه هاى شرك
يكى مى گويد: اكنون ديگر به نماز باران نياز نداريم ، زيرا با حفر چاه نيم عميق آب مورد نياز خود را تاءمين مى كنيم .
ديگرى مى گويد: الان ديگر زمانى نيست كه خدا قهر كند و قحطى به مردم رو آورد، زيرا كشتى هاى گندم فورى از خارج وارد مى شود.
سوّمى مى گويد: اينكه قانون شرع حسابى دارد، قبول داريم ، لكن ما نمى توانيم از قوانين دولتى يا بين المللى سرباز زنيم . گرچه حكم خدا چنين است ، لكن رضايت مردم و يا همسر را هم بايد به حساب آورد.
ما گاهى به فرمان خدا عمل مى كنيم و گاهى هم پيرو اين و آنيم . اين نوع ديد و منطق با توحيد و بندگى حقّ منافات دارد.
يكى از فقها نقل مى كرد: قبل از انقلاب ، در سفرى همراه امام خمينى قدس سره به تهران مى آمديم . به ايشان گفتم : چه خوب است كه دولت عراق به ايرانى ها اجازه مسافرت نمى دهد، وگرنه فضلا و طلاّب قم همه به سوى نجف مى رفتند و حوزه علميّه قم خلوت مى شد. امام از اين طرز بيان بسيار ناراحت شد و از قم تا تهران در ماشين براى من صحبت كرد كه اگر كسى در فكر غير خدا باشد و بخواهد يكى بالا و ديگرى پايين بيايد، حوزه قم شلوغ شود و حوزه نجف خلوت يا به عكس و خلاصه اگر كسى جز راه خدا و رضاى او به فكر تاءمين مساءله ديگرى باشد، از مدار توحيد دور مى شود، محور كار و هدف ما بايد خدا باشد، نه علاقه ها و روابط و منطقه ها و نژادها وشغل ها و تعصّب هاى محلّى و قبيله اى و... .
آرم و نشانه شرك
در قرآن ، حدود دويست مرتبه با كلمه ((دون اللّه )) و ((دونه )) - كه به معناى غير خداست - از شرك سخن به ميان آمده . اگر بخواهيم براى شرك ، نشانه و آرمى پيدا كنيم كه هم صحيح باشد و هم قرآنى ، اين كلمه بسيار مناسب است . آرى ، كسانى كه به سراغ غير خدا مى روند، عزّت را از غير خدا مى خواهند، قانون غير خدا را اجرا مى كنند و به غير او دل مى بندند، محرّك آنها رضاى ديگران است ، از غيرخدا مى ترسند وبراى غير او كار مى كنند.
يكى از مسايل مهم روانشناسى بررسى ريشه عقده ها و جلوگيرى از آنهاست . كسى كه در مدار توحيد قرارگرفت و فكر و حركتش براى خدا شد، ديگر از نظر او شكست معنايى ندارد تا بخواهد عكس العمل نشان دهد و برايش انفجار روانى پيش آيد.
انسانى كه براى خدا گام برداشت ، خداوند مشترى كار اوست (180) حرفش را مى شنود و كارش را مى بيند(181) او به غير خدا كارى ندارد و از غير خداوند هم انتظارى ندارد.(182)
اينكه ما مى گوييم كار فلانى گرفت يا نگرفت ، شكست خورد يا پيروز شد، يا در روانشناسى مطرح مى شود كه ناكامى در فلان حركت سبب عقده فلانى شد، اين كاميابى ها و ناكامى ها در خارج از مدار توحيد مطرح است . زيرا در دائره توحيد ناكامى مطرح نيست ، براى پيامبر صلى الله عليه و آله زمانى كه چوپان بود، يا از مكه به سوى مدينه رفت ، يا در كوه ها پناهنده بود، يا در جنگ ها، يا بالاى منبر، يا در حال طواف ، يا در حال گل كشى براى ساختن مسجد، يا تنها يا در ميان انبوه مردم ، هيچ يك از اينها براى روح پيامبر فرقى نداشت . آرى ، مسئوليّت ها فرق مى كند نه دلخوشى ها. اين ما هستيم كه اگر بخواهند شغل ما يا حتّى لباس ما يا ميز ما و دفتر ما و محلّ زندگى ما را عوض كنند، از غم گرفته تا مرز خودكشى پيش مى رويم ، چون همه اينها به نحوى براى ما اصالت پيدا كرده و يا بهتر بگويم بت شده است .
آمار مشركان
با معناى گسترده اى كه شرك دارد، اگر اندكى دقّت كنيم درمى يابيم كه افراد مخلص كم هستند، مخلصان يعنى كسانى كه محور كارهاى خود را خدا قرار داده ، هيچ اراده تشكّر و جزايى از غير او نداشته باشند، رياكار نباشند، در برابر قانون خدا تسليم بوده و قوانين غير خدايى رامطرح نكنند. قرآن مى فرمايد: (و ما يُؤ من اءكثرهم بِاللّه الاّ و هم مشركون )(183) اكثر مردم به خدا ايمان ندارند مگر آنكه در كنار ايمانشان مشرك نيز هستند و تكيه گاه هاى غيرالهى دارند.
آثار شرك
شرك به خدا آثار سويى دارد كه گوشه اى از آن را در اينجا مى آوريم :
1- حبط عمل
شرك ، سبب نابودى و محو اعمال مى شود و به تعبير قرآن ، تمام كارهاى خوب انسان توسّط شرك (حبط) مى شود.
گاهى يك عمل كوچك در زندگى ، تمام زحمات انسان را از بين مى برد؛ به چند مثال توجّه كنيد:
الف : گاهى يك دانش آموز در تمام سال درس مى خواند، لكن در جلسه امتحان شركت نمى كند و به همين دليل بى مدرك مى ماند و با اينكه علم او محفوظ است اعتبار اجتماعى خود را از دست مى دهد.
ب : فردى را در نظر بگيريد كه در تمام عمر امور بهداشتى را مراعات مى كند ولى در يك لحظه كمى سم مى خورد؛ اين عمل كوچك تمام مراعات هاى بهداشتى او را از ميان مى برد.
ج : شاگردى با يك عمر خدمت و كار و محبوبيّت نزد استاد، با يك عمل اشتباه ، مانند كشتن فرزندِ استاد، تمام كارهاى خوب خود را محو مى كند.
آرى ، شرك به خدا مانند سم خوردن و كشتن فرزند استاد است كه مى تواند تمام زحمت هاى دوره عمر را نابود كند. اينك به سخن قرآن توجّه كنيم كه مى فرمايد: (و لو اءشركوا لحَبط عنهم ما كانوا يعملون )(184) اگر به خداوند شرك ورزند، تمام اعمال آنان حبط و نابود مى شود. حتّى به پيامبرش مى فرمايد: (لئن اشركت ليحبطنّ عملك ...)(185) اگر شرك بورزى تمامى اعمالت نابود مى شود.
2- اضطراب و نگرانى
ناگفته پيداست كه انسان نمى تواند همه مردم را از خود راضى نگاه دارد، چون تعداد مردم زيادند وهر كدام از آنها هم توقّع زيادى دارند. انسان در ميان تقاضاهاى گوناگون و متعدّد كه قرار مى گيرد دچار اضطراب ونگرانى مى شود، زيرا رضايت هرفرد وگروهى به قيمت ناراضى شدن شخص وگروه ديگرى تمام مى شود. اينجاست كه مساءله توحيد وشرك مطرح است ، انسان موحّد تنها در فكر راضى كردن خداست ؛ او كارى ندارد كه افراد يا گروه ها چه مى خواهند وقهراً از يك آرامش خاصّى برخوردار است .
در اين زمينه به دو آيه از قرآن توجّه كنيد:
الف : (ءَاءربابٌ مُتفرّقون خَيرٌ اَم اللّه الواحِد القهّار)(186) آيا انسان ، چند سرپرست و ارباب داشته باشد بهتر است يا تنها يك خداى قهّار؟ آيا انسان در فكر راضى كردن يك خدا باشد، آرامش دارد يا در فكر راضى كردن چندين نفر آن هم با سليقه هاى گوناگون ؟
ب : (ضَرب اللّه مثلاً رجلاً فيه شُركاَّء مُتشاكسون و رَجلاً سَلماً لرَجل هلْ يَستويانِ مثلاً)(187) خداوند مَثَلى زده است : مردى را كه مملوك شريكانى است كه درباره او پيوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردى كه تنها تسليم يك نفر است ؛ آيا اين دو يكسانند؟!
اين مثال بيان مطلبى است كه گفتيم : اگر كسى تنها تسليم يك نفر باشد در آرامش است يا كسى كه تحت سرپرستى چند نفر شريك بد اخلاق باشد؟
علاوه بر اينها راضى كردن ديگران مشكل است ، لكن خداوند زود راضى مى شود. در دعاى كميل مى خوانيم : ((ياسريع الرضا)) اى كسى كه زود راضى مى شوى ! اصولاً راضى شدن مردم ، اگر در مدار توحيد و در خط رضاى خدا نباشد چه ارزشى دارد؟ مگر مردم براى من چه مى كنند جز كف زدن و نام يك خيابان را به اسم من كردن و مانند اين تشويق هاى زود گذر و پوچ ، كار ديگرى از دست آنها ساخته است ؟ مگر در گذشته ، آن گاه كه در شكم مادر بودم جز خدا كسى بر من نظارت داشت ؟ مگر الا ن هر لحظه زير نظر او نيستم ؟ مگر فرداى قيامت سر و كارم تنها با او نيست ؟ مگر همه خوبى ها وكمال ها از او نيست ؟ مگر قلب همه مردم به دست او نيست ؟ پس چرا من سرچشمه را رها كنم و دنبال دل اين و آن بروم .
كوتاه سخن آنكه راضى كردن يك خدايى كه هم زود راضى مى شود و هم مى تواند دل هاى ديگران را نسبت به من تغيير دهد و هم در گذشته و آينده سر و كارم با اوست ، بسيار بهتر است از راضى كردن اين همه مردم ، با آن همه سليقه .
قرآن مى فرمايد: (لا تَجْعَلْ مع اللّه إ لهاً اَّخر فَتقعُد مَذموماً مَخذولاً)(188) با وجود خداى واحد سراغ خداى ديگر نرو كه جز مذمّت و خذلان ، چيز ديگرى به تو نمى رسد. ما عمرى در پى جلب توجّه اين و آن دويديم تا در پايان فهميديم كه همه ، ما را براى خودشان مى خواهند، اين تنها خداست كه ما را براى خودمان مى خواست ، مردم همين كه دوست و مقام ديگرى پيدا كنند ما را رها كرده ، مى روند. اگر در قرآن به انسان سفارش شده كه بعضى از فرزندان و همسران هم دشمن شمايند. (إ نّ من اءزواجكم و اءولادكم عدوّ لَكم )(189) به خاطر توجّه به همين معناست كه بعضى از همسران و فرزندان ، ما را فقط براى رفاه خود مى خواهند گرچه به قيمت بدبختى و نابودى ما تمام شود.
3- تزلزل در شخصيّت
قرآن مى فرمايد: (و من يشرك فكانّما خَرّ من السماء ...)(190) كسى كه مشرك شود، مانند آن است كه از آسمان پرتاب شود، مورد هجوم پرندگان قرار گيرد و طعمه آنها شود. امّا انسان موحّد و پايبند به كلمه طيّبه ((لااله الاّ اللّه )) طبق حديث شريف قدسى : ((كلمة لااله الاّاللّه حصنى فمن دخل حصنى اءمن من عذابى ))(191) در دژ و قلعه محكم الهى است .
4- اختلاف و تفرقه در جامعه
در جامعه توحيدى ، حكم و قانون وخط، تنها يكى است ، آن هم راه خدا و قانون اوست و مردم همه يك سر پرست دارند. امّا در جامعه شرك ، به جاى يك قانون و يك راه ، مقرّرات و راه هاى متفاوت به وجود مى آيد، هر كسى در فكر تاءييد همان راه و چيزى است كه به وجود آورده و به قول قرآن ، (لذهب كلّ الهٍ بما خلق )(192) در آن جامعه بندگى خدا مطرح نيست ، بلكه بله قربان گويى به اين و آن مطرح است ؛ (إ نّا اءطَعنا سادتنا و كُبَرائنا)(193) مردم در فكر برترى جويى بر يكديگر هستند؛ (و لَعَلى بَعضهم على بَعض )(194) و هر حزب و گروهى فقط به آنچه نزد خودشان هست ، دل خوش مى كنند و كار به حقّ و باطل ندارند، تنها براى مرام و راه خود اصالت قايلند و براى مخالفان خود (گرچه داراى منطقى هم باشند) ارزشى قايل نيستند و به قول قرآن (كلّ حِزب بِما لَديهم فَرِحون )(195)
درگيرى ها وتفرقه ها از آثار اجتماعى شرك است . قرآن مى فرمايد: (لاتكونوا من المشركين من الّذين فَرّقوا دِينَهم )(196) از مشركان نباشيد و خيال نكنيد مشرك ، تنها بت پرست است ، بلكه هر كس با وارد كردنِ سليقه هاى شخصى و نظريّات از پيش ساخته خود، عامل تفرقه در مكتب شود، مشرك است . آرى ، علّت اصلى سقوط امّت ها و ملّت ها در طول تاريخ ، تكيه آنها به غير خدا بوده است .
5 - خوارى و ذلّت در قيامت
رسوايى و دوزخ از آثار اخروى شرك است . در قرآن ، مكرّر مى خوانيم : در قيامت مشركان مخاطب قرار مى گيرند كه شما در دنيا به سراغ غير خدا مى رفتيد و خيال مى كرديد آنها مى توانند دردى را دوا كنند، اكنون روز گرفتارى شماست آنها را بخوانيد تا چاره اى بيانديشند، (لا تَجعلْ مع اللّه إ لهاً اَّخر فتُلقى فى جهنّم مَلوماً مَدحوراً)(197) به سراغ غير خدا نرويد كه با ملامت به دوزخ پرتاب خواهيد شد.
ريا شرك است
ريا آن است كه انسان كار نيكى را براى غير خدا انجام دهد.
در حديثى مى خوانيم : ((كل رياء شرك ))(198) شرك مراتبى دارد: گاهى در جلوه اى روشن بروز مى كند، همچون بت پرستان و خورشيد و ماه پرستان و گاهى بسيار خفيف است به طورى كه خود انسان هم نمى فهمد.
ريا بسيار آرام و پنهانى در اعمال و كارهاى ما رسوخ پيدا مى كند، به نحوى كه غالباً انسان حضور ريا را در اعمال خود متوجّه نمى شود.
در حديث مى خوانيم : مساءله شرك و تشخيص آن ، به قدرى دقيق است كه مانند تشخيص حركت مورچه اى بر روى سنگ سياه در دل شب مى ماند، بنابراين ، جز با تلاش و مراقبت دائمى و امدادهاى الهى ، رهايى از مويرگ هاى شرك ممكن نيست .
نشانه هاى شرك
1 - ايراد گرفتن به قانون خدا و ولىّ او. قرآن مى فرمايد: (اَفَكُلَّما جاءَكم رسولٌ بما لا تهوى انفسكم استكبرتم )(199) آنها قانونى را مى خواستند كه مطابق ميل آنان باشد و اين نفس پرستى است . اعتراض مى كردند كه مثلاً: (لِمَ كتبتَ علينا القِتال )(200) چرا به ما دستور جنگ و جهاد دادى ! و در برابر غذاى آسمانى مى گفتند: (لن نصبر على طعام واحد)(201) ما با يك غذا نمى سازيم . و هنگامى كه خدا مثَلى مى زد، اعتراض مى كردند اين چه مثالى است كه خداوند مى زند وسؤ ال مى كردند: (ماذا اراد اللّه بهذا مثلا)(202) خداوند چه اراده اى از اين مثال زدن ها دارد.
2 - طاغوت زدگى . طاغوت ، كسى است كه در برابر خداوند ايستاده است . فرمانبردارى از طاغوت شرك است .
3 - برترى دادن غير خدا. قرآن مى فرمايد: (قل ان كان اباؤ كم و ابناؤ كم احب اليكم من اللّه ...)(203) اگر انسان پدر و مادر، همسر و فرزند و خويشان خود را بيشتر از خدا دوست بدارد، اين شرك است .
حزب پرستى ، خط پرستى و باند پرستى شرك است . بعضى از تعصّبات ، وطرفدارى ها كه جنبه غير منطقى دارد ريشه در شرك دارد. البتّه صلابت ، قاطعيّت و استوارى در راه حقّ و دفاع از آن با تعصّب جاهلى و ناآگاهانه تفاوت دارد.
نشانه دلهاى مشرك
قرآن در سوره زمر مى فرمايد: (إ ذا ذكر اللّه وَحدَه اشمازّت قلوب الّذين لايؤ منون بالا خرة وإ ذا ذكر الّذين من دونه إ ذاهم يَستبشرون )(204) هنگامى كه نام خدا به تنهايى برده مى شود، دل هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند مشمئز مى شود، لكن تا نام غير خدا برده مى شود با شادى خاصّى به همديگر بشارت مى دهند. مثلاً تا مى گوييم طبق فرمان خدا بايد با اين عمل يا شخص يا گروه مبارزه كرد، زيرا تكليف الهى و فرمان خداست ؛ قيافه هايى درهم مى رود، امّا تا مى گوييم طبق اصل فلان از قوانين بين الملل ... همين قيافه ها از هم باز مى شود. اگر بگوييم : ((خدا مى خواهد)) عبوس مى شوند. اگر بگوييم : ((مردم انتظار دارند)) شاد مى شوند. در تمام مسايل به جاى وحى ، به شرق و غرب چشم دوخته اند. به جاى خدا به غير او توجّه دارند و به جاى قانون او به قانون بيگانگان دل بسته اند، اين خود نشانه انحراف يك امت است .
158- احزاب ، 39.
159- نور، 32.
160- اسراء، 31.
161- حجر، 95.
162- رعد، 28.
163- عنكبوت ، 65.
164- شعراء، 74.
165- حجرات ، 14.
166- عنكبوت ، 2.
167- حج ، 11
168- وسائل ، ج 9، ص 33.
169- نور، 49.
170- نساء، 150.
171- آل عمران ، 72.
172- ابراهيم ، 10.
173- فصّلت ، 30.
174- انعام ، 82.
175- بقره ، 256.
176- آل عمران ، 190.
177- اعراف ، 94.
178- حج ، 31.
179- (ساوى الى جبل يعصمنى ) هود، 43.
180- توبه ، 111.
181- در قرآن آيات بسيارى آمده است كه خدا را سميع و بصير توصيف مى كند.
182- در ماجرايى كه اميرمؤ منان علىّعليه السلام افطار خود را سه شب متوالى به محرومان جامعه - مسكين و يتيم و اسير - داد فرمود: هدف ما از اين اطعام ، رضاى خداست . ما از شما محرومان تشكّر و پاداش نمى خواهيم . انسان ، 9.
183- يوسف ، 105.
184- انعام ، 88.
185- زمر، 65.
186- يوسف ، 39.
187- زمر، 29.
188- اسراء، 22.
189- تغابن ، 14.
190- حج ، 31.
191- بحار، ج 3، ص 5.
192- مؤ منون ، 91.
193- احزاب ، 67.
194- مؤ منون ، 32.
195- روم ، 22.
196- روم ، 32.
197- اسراء، 38.
198- بحار، ج 72، ص 281.
199- بقره ، 87.
200- نساء، 77.
201- بقره ، 61.
202- بقره ، 26.
203- توبه ، 24.
204- زمر، 45.