اشتباهات اروپا از قرون وسطی تا جنگ جهانی
پیام مقام معظم رهبری به جوانان اروپا و آمریکای شمالی، حاوی نکات قابل توجهی است که در هر کدام باید ریشه بحرانهای پنهان امروز و آشکار فردا را دید. موضوع لزوم رجوع به تاریخنگاری جدید و دید انتقادی به روایت رسمی ارائه شده توسط غرب در مورد واقعیات، امر مهمی است که رهبری معظم انقلاب نیاز دیدهاند، به جوانان غربی گوشزد کنند.
حضرت آیتالله خامنهای، در ادامه این خواسته را از جوانان غربی مطرح میکنند که : «از شما میخواهم از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه شود؟ چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشتههای دور باشد نه مسائل روز؟ ...» در کنار مصداقهای فراوان از اشتباهات تاریخی غرب و سپس ابراز شرمساری از آن، رهبر معظم انقلاب، چندین مصداق را از جمله بردهداری، استعمار، جنگهای اول و دوم جهانی را بیان فرمودهاند. نمونههای این مسائل دربرگیرنده انحراف کلیسا در قرون وسطی، جنگهای مذهبی و کشتار به نام مذهب به کام قدرت در جنگهای سی ساله و ناسیونالیسم افراطی در اروپا (به عنوان عامل جنگهای جهانی اول و دوم) بوده که در ادامه به بررسی آنها میپردازیم.
* چهره تاریک و پراشتباه دوران قرون وسطی
قرون وسطی از پایان امپراتوری روم در قرن پنجم میلادی تا سقوط قسطنطنیه توسط دولت عثمانی و پایان امپراتوری روم شرقی (یا بیزانس) در ۱۴۵۳ میلادی تداوم داشته که از آن به عنوان دوره تاریک (Dark age) نیز یاد میشود که از ویژگیهای آن تاریکاندیشی، اختناق و حاکمیت کلیسا است. بعد از فروپاشی امپراتوری روم و یونان و یا تغییر کیش این نظامها به مسیحیت آرام آرام شاهد تحول در ساختار اجتماعی و اقتصادی هستیم. عمدهترین تحول در زیر بنای اقتصادی این جوامع صورت میگیرد؛ یعنی نظام تولیدی مبتنی بر بردهداری جای خود را به نظام تولید مبتنی بر ارباب و رعیتی یا فئودالیته میسپارد. در نظام فئودالیته همانند نظام بردهداری دو طبقه اجتماعی اصلی در ارتباط با مناسبات تولید نقش تعیین کننده دارند. در این دوران یک نوع تمایز بین نظام فئودالیته به عنوان نظام سیاسی با نظام کلیسا به عنوان نظام فکری- فرهنگی به چشم میخورد. کلیسا و دولت در موازات هم حرکت میکنند. گهگاه تضادها و همکاریهایی بین آنها دیده میشود. نظام فئودالیته برای تداوم خود نیازمند نوعی عقاید رسمی است تا بتواند به کمک آن ایدئولوژی به توجیه اعمال و رفتار خود پرداخته و اقدامات خود را مشروع سازد. بنابراین در این دوران ارباب دولت و مقامات سیاسی متوجه کمک گرفتن از اصحاب کلیسا میشوند. کلیسا متاثر از انحرافهای مذهبی انحرافهای مذهبی نظام سیاسی فئودالیته را تقدیس کرده، پس تودهها سر تعظیم فرود میآورند. اواسط دوران قرون وسطی پاپها در تعیین پادشاهان تصمیمگیری میکنند و بر آنها نظارت کامل دارند. در مراحل پایانی قرون وسطی دستگاه و نظام فلسفی کلیسا که از قرن ۱۱ شروع شده بود و همچنان تا قرن ۱۷ هم ادامه پیدا کرد یعنی نظام موسوم به اسکولاستیسم که به آیین مدرسی موسوم است مبنای اصلی توجیه و دفاع از حاکمیت و دستگاه دین و دولت محسوب میشد. لوتریسم و کالویسنیم در واقع واکنشی در برابر فساد گسترده کلیسای روم بودند که کل کالبد مسیحیت را به خطر انداخته بود.
* جنگهای سیساله مذهبی؛ رقابت و تقابل کاتولیکها و پروتستانها
جنگ سیساله، جنگهای سالهای ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸ در اروپای مرکزی بودند که بیشتر در خاک امپراتوری مقدس روم رخ داد و در آن ابرقدرتهای اصلی اروپایی به منظور تثبیت قدرت و تعیین مرزبندیهای جدید شرکت داشتند. این جنگها یکی از طولانیترین و مخربترین کشمکشها در تاریخ اروپا و یکی از طولانیترین جنگهای مداوم در تاریخ مدرن است. این کشمکش در درگیری پیروان دو مذهب کاتولیک و پروتستان و نیز رقابت بین حکومتهای هابسبورگی اطریش و اسپانیا با قدرتهای دیگر منطقه (فرانسه، هلند، دانمارک و سوئد) که به کشمکش هابسبورگ- فرانسه مشهور شده بود، ریشه داشت. این جنگ همچنین قحطی و بیماریهای گوناگونی را به همراه داشت و باعث شد کشور آلمان از جمعیت خالی شود. به طوری که در جنوب آلمان تنها حدود یک سوم زنده ماندند. صدمات انسانی و اقتصادی این جنگ را هیچگاه نمیتوان با قطعیت مشخص کرد. قابل اطمینان ترین اعلامیه های مربوط به برآورد هزینه انسانی، بین ۱۸۰ هزار تا ۳۲۵ هزار کشته در نبرد و کاهش کلی جمعیت در امپراتوری بود. هرچند که این جنگ سی سال طول کشید، اما درگیری آن ۳۰۰ سال دیگر ادامه داشت. این جنگ با عهدنامه وستفالی پایان گرفت. چندین دهه پس از پایان جنگ، هنگامی که اتریش و متحدان آلمانیاش در حال جنگ با ترکان عثمانی بودند، لویی چهاردهم پادشاه فرانسه موقعیت را خوب دید تا تصرفات خود را در دو طرف راین گسترش دهد. این عمل که در جنگهای ناپلئونی نیز تأثیرگذار بود، به دشمنی دیرینه آلمان-فرانسه تبدیل شد و بعدها از دلایل اصلی دو جنگ جهانی بود.
* جنگهای جهانی اول و دوم؛ چهره نابودگر ناسیونالیسم افراطی
حس ناسیونالیسم افراطی و حسادتهای منطقهای مردم و قدرتمداران اروپا عاملی برای بروز جنگهای جهانی اول و دوم بود. جنگ جهانی اول از آگوست ۱۹۱۴ تا نوامبر ۱۹۱۸ ادامه داشت. پیش از این هیچ جنگی به این اندازه تلفات نداشت و از سلاحهای شیمیایی برای نخستین بار در این جنگ بهره گرفته شد. برای نخستین بار به طور گسترده مناطق غیرنظامی بمباران هوایی و غیرنظامیان نیز کشتار گسترده شدند. در این دوره ملل جهان نه تنها هر کدام از دیگری بیمناک بودند، بلکه حتی انتظار بروز جنگ را داشتند و یک نیروی بین المللی که برای حل اختلاف قدرت کافی داشته باشند وجود نداشت. در جهانی که بر اثر اصطکاک منافع امپراطوریها و کشمکشهای بین المللی بر سر بازار فروش مواد خام و مستعمرات به خطر افتاده بود، بستن پیمانهای سری امری عادی شده بود. همچنین ظهور نیروی پرقدرت ناسیونالیسم و بسیاری از دعاوی بین المللی مانند دعاوی ایتالیا نسبت به مستعراتی در اتریش و ادعای دولت صربستان راجع به بوسنی و هرزه گوین و رقابت روسیه و اتریش ـ هنگریبر سر بالکان از آن جمله بودند.
جنگ جهانی دوم سپتامبر ۱۹۳۹ آغاز شد و تا آگوست ۱۹۴۵ ادامه داشت. این جنگ بسیاری از کشورهای جهان را درگیر کرد و در آن بیش از ۱۰۰ میلیون نفر جنگیدند. این جنگ باعث کشتارهای جمعی از جمله بمباران هستهای هیروشیما و ناکازاکی شد. در طول جنگ جهانی دوم بیش از ۷۰ میلیون نفر کشته شدند که این آمار خونینترین درگیری انسان در طول تاریخ بشریت است. همچنین ساختارهای زیربنایی و صنعتی اروپا نیز ویران شد. شکست گفتگوها پس از جنگ و «معاهده ورسای» و تحمیل غرامت بسیار به آلمان و دیگر دول شکست خورده مایه پرورش فاشیسم در ایتالیا و نازیسم در آلمان و زمینه آغاز جنگ جهانی دوم شد.
روند شناسی تاریخ پراشتباه اروپا
دوران تاریکاندیشی با سیطره مطلق اندیشههای جزماندیشانه و منحرف کلیسایی همراه بود. حکم به ارتداد و تکفیر و شکنجه توسط دادگاه تفتیش عقاید، چنان جهنمی برای مردم اروپا ایجاد کرده بود که از مذهب چهرهای خشن و تاریک به تصویر کشیده شد. نظام مبتنی بر ارباب و رعیتی یا فئودالیته نیز ساختار دیگری است که در اواخر قرون وسطی رخ نمایاند و شیوه آن بهرهکشی از انسانها به کام قدرتمداران اروپایی بود. جنگهای سیساله مذهبی نیز که با رقابت و تقابل کاتولیکها و پروتستانها و تلاش سایر بازیگران اروپا برای کسب قدرت بیشتر همراه بود، قحطی و بیماریهای گوناگونی را به همراه داشت و باعث شد آلمان از جمعیت خالی شود و در جنوب آن تنها حدود یک سوم زنده ماندند. حس ناسیونالیسم افراطی و حسادتهای منطقهای مردم و قدرتمداران اروپا عاملی برای بروز جنگهای جهانی اول و دوم بود. به کارگیری سلاحهای شیمیایی، بمباران هوایی غیرنظامیان، به کارگیری بمب هستهای، کشتار میلیونها نفر، قحطی و ویرانی گسترده محصول مشترک این دو جنگ بزرگ خانمانسوز جهانی بودند.
به طور کلی، مشابه دنیای امروز که به دلیل انحراف دینی گروه تروریستی داعش چهرهای وارونه و اشتباه از اسلام ارائه شده، در دوران قرون وسطی و حکومت کلیساها نیز چهرهای وارونه و اشتباه از مسیحیت ارائه شد. در واقع، اروپاییها باید از تجربه آن دوران درس بگیرند و از شکلگیری و تقویت گروههای منحرف، افراطی و تروریستی مانند داعش پرهیز کنند. اشتباه جهان غرب که اروپا بدنه اصلی آن را تشکیل میدهد، حمایت از گروههایی تروریستی و افراطی بوده است. در مرحله اول، حمایت از شکلگیری القاعده و در مرحله دوم حمایت از شکلگیری داعش در خاورمیانه بوده است. در این دو اقدام غربیها در نهایت پی به اشتباه خود بردند، اما هزینه این اشتباه نفوذ و گسترش تروریسم به خاک اروپا و امریکا بود که اوج آن حوادث یازدهم سپتامبر و پاریس بود. بنابراین، بازگشت غرب به درک صحیح از اسلام واقعی آنچنان که در نامه رهبر معظم انقلاب نیز متجلی است، میتواند از تکرار اشتباهات غربیها در آینده جلوگیری کند. غربیها با مد نظر قرار دادن این واقعیتها و پرهیز از تاخیر و به کارگیری تجربه گذشته میتوانند ضمن مهار بحرانهای کنونی منطقه و عدم سرایت آن به غرب، در مسیر ایجاد جهانی آرام و بدون خشونت گام بردارند؛ جهانی که دیگر عدالت، صلح و همزیستی مسالمتآمیز ادیان اصیل الهی ویژگی اصلی آن باشد.
منبع: فارس